به گزارش سایت خبری پرسون، حامد زارع در یادداشتی نوشت: تصورش این بود که هر پژوهشی در این ساختار، پیش و بیش از آنکه مبتنی تاریخ اندیشه اجتماعی و اقتصادی باشد، تاریخ توضیح برنامههای دولت متمرکز و مقتدر است. به زودی فاصله خویش را از هر چه رنگ دولتباوری و پروسگرایی داشت بیشتر کرد و با خواندن کتاب «اصول علم اقتصاد» کارل منگر بود که برای همیشه با هر نوع سوسیالیسم یا هر طور مداخله دولتی وداع گفت. پس از آن با استقراری بیست و پنج ساله در اتاق بازرگانی وین، لحظهای در دفاع از نهاد بازار و منطق بازار آزاد تردیدی به خود راه نداد. او در همه زندگی فکری خود به گونهای زیست و عمل کرد که تبدیل به سرسختترین مدافع نظام سرمایهداری و اسطوره مکتب اتریش شد. مکتبی که با بیپروایی او، سقوط کمونیسم را هفتاد سال پیش از وقوعش پیشبینی کرده بود. هر چند با این پیشبینی درخشان نیز هیچگاه به شهرتی اندازه شهرت مارکسیستها دست پیدا نکرد. با این حال نام او در صدر فهرستی قرار دارد که آزادیخواهی نشان زاینده آن است.
لودویگ فون میزس به اخلاف او همانند فون هایک و سپس میلتون فریدمن و البته رابرت نوزیک چهرههای تابناک دفاع از لیبرتاریانیسم و لیبرالیسم متکی به لسهفر هستند که جایگاه مهمی در تاریخ اندیشه قرن بیستم در رویارویی با مارکسیسم و دفاع از لیبرالیسم دارند. «اهمیت مکتب اتریش عمدتا به دلیل مباحث دهههای ۱۹۲۰ میلادی درباره امکان استفاده از سوسیالیسم به عنوان یک نظام اقتصادی است. میزس میگفت که سوسیالیسم نظام مطلقا غیرقابل استفادهای است. آن نوع سوسیالیسمی که از سوی میزس مورد نقد و حمله واقع شده بود، سوسیالیسم مارکسیستی بود که نسبی، ذهنی و فردی بودن ارزش اقتصادی را انکار میکرد» ناگفته پیدا است که این حمله کل موجودیت کمونیسم را مورد حمله قرار داده بود و تا میزان زیادی هسته سخت مارکسیسم را هدف گرفته بود. کسی که شلیک دقیقی به کانون تفکر مارکسی کرده بود، اندیشمندی اتریشی بود.
میزس اولین بار در سال ۱۹۱۲ میلادی با نوشتن کتاب «نظریه پول و اعتبار» به عنوان اندیشمندی که در تحلیلهای اقتصادی خود، کنش فردی انسانی را مطمح نظر قرار میدهد مطرح شد. «میزس در این کتاب نظریه مطلوبیت نهایی اتریشی را در مورد پول به کار گرفت. او میگوید پول نه به خاطر خودش بلکه به سبب سودمندیاش برای خرید کالاهای دیگر تقاضا میشود.» همچنین میزس در این اثر توانست ماهرانه نشان دهد هر گونه مداخلهای در اقتصاد بازار یا نتایج آن، آسیبزا و فاجعهوار است. به طور مثال «میزس نشان داد که رکود نه یک نابهنجاری غریب و پیشبینینشده که باید به جنگ آن رفت، بلکه واقعا فرایندی ضروری است که اقتصاد بازار از راه آن سرمایهگذاریهای نادرست دوره رونق را تسویه میکند و به نسبتهای صحیح مصرف-سرمایهگذاری برای ارضای مصرفکنندگان به کاراترین شکل ممکن بازمیگردد. از این رو بر خلاف دولتگراها و مداخلهگراها که فکر میکنند دولت باید برای مبارزه با فرآیند رکود پدید آمده در اثر کارکردهای درونی درونی کاپیتالیسم بازار آزاد پا به صحنه بگذراد، میزس دقیقا خلاف این باور را نشان داد: دولت باید از صحنه رکود دور بایستد تا این فرآیند بتواند کژتابیهای تحمیل شده از سوی رونق تورمی دولتساخته را به سرعت از میان بردارد.» تا پیش از ترجمه این کتاب به زبان انگلیسی، عمده شهرت میزس در سرزمینهای آلمانیزبان بود و تنها پس از ترجمه انگلیسی «نظریه پول و اعتبار» در میانه دهه سی میلادی بود که آوازه میزس را در سراسر قاره سبز و سپس ایالات متحده گسترانیده شد. شاید بتوان گفت یکی از عوامل تاخیر در ترجمه کتاب مهم میزس، نقد هولناک و تحقیرکننده جان مینارد کینز بر کتاب بود. نقدی که البته با اثرگذاری فراوانی که داشت، نتوانست سدی در برابر آیندهسازی میزس باشد.
میزس هفت سال بعد از نوشتن کتاب «نظریه پول و اعتبار» در سال ۱۹۱۹ میلادی مقاله مهم «ملت، دولت و اقتصاد» را نوشت که در واقع بیانیهای آزادی اقلیتها به شمار میرفت. در دورهای که تکانههای پایان جنگ بینالملل اول آغاز شده بود و رژیم بلشویکی در روسیه پایههای قدرت خود را مستحکم میساخت، میزس بیش از هر زمان دیگری با تکیه بر سنجههای اقتصادی به جنگ اتحاد جماهیر شوروی رفت و سطح بحثها را از سطحی سیاسی و اخلاقی به سطحی اندیشهای و اقتصادی ارتقاء داد. او در همان سالها کوبندهترین نقد اقتصادی بر پیکره کمونیسم را با طرح واقعیت امکانناپذیری محاسبه اقتصادی در جوامع سوسیالیستی با نوشتن مقاله «محاسبه اقتصادی در مشترکالمنافع سوسیالیستی» ارائه داد. در این مقاله «جایی که پرفسور میزس از همه کارهای پیشینیانش به غایت فراتر رفت، آنجا بود که به تفصیل توضیح داد استفاده اقتصادی از منابع موجود فقط در صورتی ممکن است که قیمتگذاری نه فقط برای محصول نهایی، بلکه برای همه محصولات واسطه و عوامل تولید هم به کار بسته شود و هیچ فرآیند دیگری را نمیتوان تصور کرد که مثل فرآیند قیمتگذاری بازار رقابتی، همه واقعیتهای مرتبط را به حساب آورد. این مطالعه پرفسور میزس، همراه با اثر بزرگتری که این مقاله بعدها در آن گنجانده شد، نقطه آغازی است که همه بحثها درباره مسائل اقتصادی سوسیالیسم، چه تاییدی و چه انتقادی، که میخواهند جدی گرفته شوند، کار خود را ناگزیر باید از آن شروع کنند.» این نقد تا مدتها کوشندگان فکری کمونیسم را به محاق برد. هر چند اسکار لانگه و آبا لرنر درصدد پاسخگویی به میزس برآمدند، اما نظریه میزس مبنی بر شکست قطعی سوسیالیسم از لحاظ اقتصادی با شرحی که فون هایک، شاگرد فون میزس در موسسه پژوهشهای چرخه کسب و کار اتریش به دست میداد مقبولتر از آن افتاد که ترکی در آن بیفتد. از جمله توضیحات شاگرد میزس میتوان به این قطعه اشاره کرد: «چه بازیها که بر سر بعضی فقرات در آثار لودویگ فون میزس ، بزرگترین منتقد علمی سوسیالیسم، درنیامده که او در آنها سوسیالیسم را «محال» خوانده است، حال آنکه مقصود میزس آشکارا این بوده که روشهای پیشنهادی سوسیالیسم نمیتواند به هدفهای مورد نظر برسد. بدیهی است که ما میتوانیم هر راهی را امتحان کنیم، ولی سوال این است که آیا هیچ راهی از این قسم به ایجاد آثاری خواهد انجامید که بر طبق ادعا باید بر آن مترتب شود. این بدون شک سوالی علمی است.» این توفیقات میزس در نقد بنیادین سوسیالیسم جلودار او نبود و همچنان با شدت و حدت در حال مقالهنویسی علیه سوسیالیسم بود. مقالاتی که بعدها در کتاب «نقد مداخلهگرایی» جمعآوری و منتشر شد و نشان داد هر گونه دخالت دولتی در هر امری بیهوده و مخرب است. او بر این اعتقاد خود تا جایی تاکید میکرد که از میزس به عنوان مدافع راستین اقتصاد رها یاد میشود.
لودویگ فون میزس بر آن بود اگر دولت برای حل مشکلی مداخله کند، نه تنها آن مشکل را حل نمیکند، بلکه بر اثر مداخلهاش مشکل دیگری میآفریند. تجمیع این مشکلها به بحرانی میرسد که ناشی از مداخلههای پی در پی دولت است و در نظام سوسیالیستی شکل مطلق این مداخلات به بار مینشیند. البته میزس پیشتر نشان داده بود که تحقق مطلق سوسیالیسم در دنیای جدید ممتنع است. مداخلات نیز راه به جایی نخواهد برد. اما در فقدان سوسیالیسم و مداخله دولتی به مثابه راهحل دنیای جدید، نسخه پیشنهادی لودویگ فون میزس، لیبرالیسم بود. او این راهحل را در سال ۱۹۲۷ میلادی با انتشار کتاب «لیبرالیسم» که اثری جامع و کلاسیک و البته خطابی بود ارائه داد.
میزس یک سال بعد از انتشار این کتاب، شروع به نگارش و انتشار سلسله مقالاتی معرفتشناسانهاش کرد. مقالاتی که در سال ۱۹۳۳ میلادی ستون فقرات کتاب دورانساز «مسائل معرفتشناسانه علم اقتصاد» را تشکیل دادند. اما این پایان کار مقالهنویسی فون میزس نبود. چه اینکه «او دامنه بحثهایش را در مقالاتی که برای مجلات مینوشت، همچنین در نقد فراگیرش با عنوان سوسیالیسم گسترش داد. مقاله سرنوشتسازش سر آخر در سال ۱۹۳۵ میلادی و سوسیالیسم او نیز یک سال بعد به انگلیسی برگردانده شد و فردریش فون هایک نیز با شرح و بسط اندیشه او پا به این گود گذاشت. میزس سرانجام ردیه نهاییاش بر سوسیالیستها را در سال ۱۹۴۹ میلادی در کتاب ماندگارش، کنش انسانی عرضه کرد.» انتشار کتاب «کنش انسانی» که بزرگترین نتیجه فکری زندگی میزس بود، حاوی مهمترین ویرایشها بر مکتب اتریش پس از جنگ جهانی دوم بود که در ایالات متحده منتشر شده بود.
«کنش انسانی» که شاهکار مکتب اتریش اولیه نیز به شمار میرود، مبتنی بر دیدگاهی بود که بسیار بنیادین بود. این دیدگاه بر آن بود که «حقایق اقتصادی از اصول موضوعه بینیاز از اثبات استنتاج میشوند و نمیتوان آنها را به صورت تجربی آزمود» البته زندگی فکری میزس در آمریکا بدینجا ختم نشد. او کتاب «نظریه و تاریخ» را نیز که پس از «کنش انسانی» مهمترین اثرش بود در سال ۱۹۵۷ میلادی در دانشگاه ییل منتشر کرد. فون میزس با اینکه از انقلاب کینزی و نقد آراء و آثارش خاطره خوشی نداشت، تا پایان عمرش در نیویورک ماند. اگر چه در سالهای پایانی عمرش همراهی فردریش فون هایک را با خود نداشت، با این همه پس از مرگش توجه دوباره به آراء و اندیشههایش هیچگاه افول نکرده است. به همین میزان اقبال به احیای مکتب اتریش نیز روز به روز بیشتر شده است. مکتبی که هر چند پر از ستاره است، یک پیشوا بیشتر ندارد و آن کسی جز لودویگ فون میزس نیست.