به گزارش سایت خبری پرسون، جلال خوشچهره در یادداشتی نوشت: سخنگوی وزارت امور خارجه در نشست هفتگی اخیر خود با خبرنگاران در باره آخرین تحولات مربوط به برجام و روابط ایران و غرب، تکملهای قابل تامل را ترجیع بند سخنانش کرد. «ناصر کنعانی مقدم» گفت: برجام نیاز جمهوری اسلامی نیست؛ نیاز اروپا و امریکا به برجام کمتر از نیاز ایران نیست.
سخنان بالا از دو منظر قابل تامل است؛ اینکه تهران یا همانگونه که «ابراهیم رئیسی» پیش از اینها چه در جریان تبلیغات انتخاباتی و چه پس از استقرار دولت سیزدهم، تصریح کرد که دولت برنامههای خود را به برجام گره نزده و فارغ از آن در پی اجرای اهداف خود است، باردیگر از سوی سخنگوی دستگاه دیپلماسی تکرارشده است. درواقع سخنان یادشده در واکنش به مواضع اجماعی «اروپا – امریکا» است که مذاکرات برجامی را بیرون از اولویتهای کنونی خود در قبال تهران اعلام کردهاند.
سخنان کنعانی مقدم اما بلافاصله یک جمله معترضه را نیز پیوست داشت؛ اینکه« نیاز اروپا و امریکا به برجام کمتر از نیاز ایران نیست». در این جمله که مفهومی متفاوت از جمله پیشین دارد؛ سخنگوی وزارت امور خارجه به امر « برجام» به عنوان «نیاز» مشترک و برابرمیان ایران، اروپا و امریکا تاکید میکند. به عبارت روشن، سخنگو به نیازی اشاره دارد که میان همه طرفها به یک اندازه دارای اهمیت است.
حال، پرسشها این است که اگر تهران میتواند بدون گره زدن اقتصاد و روابط خارجی خود به برجام، گلیمش را از آب بیرون کشد، چه نیازی به اینهمه کجدار و مریزها در رفتار عمومی با دولتها و نهادهای بینالمللی است؟ اگر تهران کانون تعاملات خارجی خود را بر گسترش و تعمیق روابط با شرق قرار داده، در این صورت چگونه است که همچنان پرونده برجام به عنوان یک مانع در این روابط ایفای نقش میکند؟ آیا جز این است که روابط با شرق نیز همچنان در گرو سرنوشت پرونده برجام و به تبع آن قبول تعهداتی است که FATF به عنوان یک الزام غیر قابل نادیده گرفته شدن در هر مرحله از روابط سیاسی – اقتصادی با شرق برجسته است؟ در این صورت، آیا همچنان میتوان مدعی بود که اقتصاد و روابط خارجی کشور با برجام گره نخورده است؟ مصداق پرسش اخیر، شروطی است که چینیها در قبول اجرای توافقنامهها و قرادادهای خود با ایران بر سر آنها تاکید میکنند. حتی پیوستن ایران به «شانگهای» نیز منوط به فرجام بخشی به برجام است. در این صورت است که عضویت ایران در این پیمان، شکل واقعی و کارآمد خود را خواهد یافت.
تردید نیست که اکنون اروپا و امریکا در موضعی اجماعی و با سرمایهگذاری در ناآرامیهای داخلی ایران، بنای خود را بر کسب حداکثری امتیازها از تهران قرار دادهاند. آنان رفته رفته بر حجم فشارهایشان میافزایند تا در این صورت نه یک بازی «برد – برد» بلکه قبول کمترین امتیاز را در یک توافق متفاوت از متن نخستین برجام به تهران تحمیل کنند. این وضع هرگز مطلوب هیچ ایرانی دلباخته به منافع و امنیت ملی کشور نیست. با اینحال دولت سیزدهم در برابر این پرسش همچنان قرار دارد که وضع جاری چگونه رقم خورد؟ و چرا همه چیز دست به دست هم داد تا شاهد اجماعی شویم که خواستهای یکسویهای را میخواهد بر کشور تحمیل کند؟ آیا زمان آن نیست که برای فعال شدن دوباره گسل در اجماع کنونی، چاره اندیشی کرد؟ برای این منظور لازم است جسارت کنار گذاشتن دیدگاههای جزمی و تنگنظرانه موثر در سیاستهای داخلی و خارجی را بروز داد. این کار بیش از آنکه به دادن امتیازهای بالا به مطالبهگران خارجی وابسته باشد، به تقویت همبستگی و مشروعیت در داخل نیازمند است. لازم است اوضاع بهگونهای اصلاح شود که تلاش و اقدامهای دولت به روشنی در چارچوب هویت و منافع ملی تعریف و باور عمومی پیدا کند. در اینحال میتوان به تدابیری پرداخت که نگرانیهای بیرونی از برنامههای هستهای را به گونهای راهگشا مدیریت کرد. مشکل اروپائیان با تهران بر سر پرونده هستهای در چارچوب مفاهیم پادمانی است. در نگاه آنان، ایران در نقطه گریز هستهای قرار دارد. به زعم اروپائیان حل اختلافات پادمانی با توافقهای سیاسی ممکن نیست. اعلام اطمینان آژانس بینالمللی انرژی هستهای در باره غنی سازی بیش از ۶۰ درصدی و سه مرکز مورد اختلاف در این باره شرط اصلی است. تهران در صورت نیاز به برجام، لازم است در این باره ابتکارهای راهگشا و فوری داشته باشد. در این صورت میتوان امید به ناکارآمد شدن در اجماعی را داشت که به اوضاع برزخی پایان دهد. همه ابتکارهای لازم در صورتی است که بخش دوم سخنان کنعانی مقدم را بر بخش نخست آن برجسته بدانیم؛ « نیاز اروپا و امریکا به برجام، کمتر از ایران نیست».