به گزارش سایت خبری پرسون، چند روز قبل دختر دانشجویی در تهران با اداره پلیس تماس گرفت و اطلاعاتی از یک باند سرقت در اختیار مأموران پلیس قرار داد.
وی گفت: «دقایقی قبل در یکی از خیابانهای شمالی تهران در حال عبور بودم که سروصدای چند مرد جوان از داخل سواری پژو نظرم را به خودش جلب کرد. خیابان خلوت بود و صدای مشاجره لفظی چند مرد از داخل خودرویی که در گوشهای پارک بود به وضوح به گوش میرسید. کنجکاو شدم و خودم را به خودرو نزدیک کردم و به بهانه اینکه با گوشیام در حال صحبت هستم حرفهای آنها را به دقت گوش دادم. ابتدا فکر کردم آنها قصد درگیری دارند و میخواستم اگر اتفاقی افتاد، بلافاصله با اداره پلیس تماس بگیرم و حادثه را اطلاع دهم، اما اشتباه فکر میکردم و پس از چند لحظه متوجه شدم آنها سارقان حرفهای هستند که به صورت باندی دست به سرقت میزنند.»
درگیری سر تقسیم اموال سرقتی
وی ادامه داد: از حرفهایشان معلوم بود که تازه اموال خانهای را سرقت کردهاند، اما سر تقسیم اموال سرقتی با هم مشکل داشتند. یکی از آنها که صدایش از همه بلندتر بود، میگفت من راضی نیستم سهم مرا شما بذل و بخشش کنید و من میخوام سهمم هر چقدر هم کم است برای خودم باشد و شما از سهم خودتان به دیگران ببخشید. مرد جوان میگفت، من جانم را به خطر میاندازم و هول هراس زندان را به تن میخرم و سرقت میکنم، پس به این سادگی نمیتوانم از سهمم بگذرم.»
دختر دانشجو در پایان به مأموران گفت: «الان مطمئن هستم آنها سارق هستند، تصمیم گرفتم با اداره پلیس تماس بگیرم تا سارقان قبل از فرار بازداشت شوند.»
بازداشت سارقان در محل
با اطلاعاتی که دختر دانشجو از سارقان و خودروی آنها در اختیار پلیس قرار داد، بلافاصله تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و شش مرد جوان را داخل یک خودروی پژو بازداشت کردند.
مأموران در بازرسی از خودرو مقدار زیادی اموال سرقتی شامل طلا، سکه و پول نقد کشف و متهمان را به اداره پلیس منتقل کردند. بررسیها نشان داد افراد بازداشت شده همگی اعضای یک باند هستند که از مدتی قبل به صورت سریالی به خانههایی در خیابانهای شمالی تهران دستبرد میزدند و تحت تعقیب پلیس قرار داشتند.
متهمان در بازجوییهای اولیه جرم خود را انکار کردند و مدعی شدند اموال متعلق به خودشان است و سعی داشتند با تناقضگویی مأموران را فریب دهند، اما وقتی مأموران پلیس از مخفیگاه آنها در جنوب تهران اموال سرقتی دیگری کشف کردند، مجبور شدند به سرقتهای سریالی اعتراف کنند. سارقان صبح دیروز پس از اعتراف به دستور قاضی تقیزاده، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه ۳۴ برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفتند.
گفتگو با سردسته باند
سردسته باند پسر جوانی به نام ارسلان است که چند سابقه کیفری در پروندهاش ثبت شده است. او در زندان با تعدادی از همدستانش آشنا میشود و باند سرقت را تشکیل میدهد و پس از آزادی هم دست به سرقتهای سریالی میزند. اعضای این باند همیشه بعد از هر سرقتی، مقداری از اموال سرقتی را بذل و بخشش میکردند تا کنار خلافی که انجام داده بودند کار خوبی هم انجام دهند، اما فکر نمیکردند همین بذل و بخشش در نهایت باعث اختلاف آنها شود و گرفتار پلیس شوند.
چطور با همدستانت آشنا شدی و باند را تشکیل دادی؟
در زندان با هم آشنا شدیم. من به خاطر سرقت دستگیر شدم و به زندان افتادم و در آنجا با بعضی از اعضای باند آشنا شدم. البته بعضی از اعضای باند سابقهدار هستند و تا الان چند باری به زندان رفتهاند.
چه شد که در زندان تصمیم گرفتی باند تشکیل بدهی؟
به هرحال ما قرار بود آزاد شویم و از طرفی هم کسی به ما خلافکارها کار نمیدهد. وقتی هم آزاد شویم، بیکاریم و مجبور میشویم دوباره به سرقت روی بیاوریم، چون کار دیگری بلد نیستیم و پروندهمان هم سیاه است. به همین خاطر تصمیم گرفتم با دوستانم در زندان باند سرقت تشکیل دهم تا زمانی که آزاد شدیم آماده سرقت باشیم.
در زندان هم تمرین سرقت میکردید؟
گفتم ما سابقهداریم و نیازی به تمرین نداریم. البته در زندان چیزهای جدیدی هم یاد میگیریم، چون هر کسی در جرمی تخصصی دارد که برای دیگران تعریف میکند و معمولاً همسلولیها از یکدیگر چیزهای زیادی یاد میگیرند.
درباره سرقتها توضیح بده؟
ما معمولاً در دو تیم چند نفری به سرقت میرفتیم. البته گاهی هم شش نفری میرفتیم. اول خانه مورد نظر را شناسایی میکردیم و بعد یک یا دو نفر از ما داخل کوچه یا خیابان کشیک میداد و چند نفر دیگر هم به روش توپیزنی قفل را تخریب میکردیم و وارد خانه میشدیم.
چه اموالی را سرقت میکردید؟
بیشتر طلا، سکه، پولهای ایرانی و خارجی، تابلوفرشهای گرانقیمت و وسایل کوچک ارزشدار را هم سرقت میکردیم.
چرا بعضی اموال را به دیگران هدیه میدادید؟
پس از سرقت، اموال را تقسیم بر شش میکردیم و گاهی هم مثلاً هفت وسیله سرقت کرده بودیم و به همین دلیل یک مورد اضافی را به دیگران میبخشیدیم یا هدیه میدادیم. با این کار میخواستیم کار خوبی هم انجام بدهیم.
اما همه اعضای باند موافق این کار نبودند؟
ابتدا همه موافق بودند، اما در ادامه یکی از اعضای باند مخالفت میکرد و میگفت من راضی نیستم سهمم را به دیگران هدیه بدهم. روز حادثه هم درباره این موضوع داخل خودرو با هم مشاجره میکردیم که شهروندی متوجه شد و ما را به پلیس لو داد. ما فکر نمیکردیم صدای ما از خودرو بیرون برود، اما فکر کنم عصبانی شده بودیم و بعضی از کلمات را با صدای بلند به یکدیگر میگفتیم.