به گزارش سایت خبری پرسون، برای یافتن پاسخ این پرسش با گروهی از کودکان که قرار است با راهنمایی سید احمد محیط طباطبایی ـ رییس ایکوم ایران (کمیته ملی موزهها) ـ موزه ملی ایران را ببینند، همراه میشویم. پیش از آن با تعدادی از کارشناسان، موزهداران و راهنمایان گردشگری کودک به گفت و گو نشست و کیفیت و کمیت حضور نسلی که قرار است میراثدار این سرزمین باشد، را به بحث گذاشته ایم.
به زعم آنها، کودک و نوجوان در حالیکه مخاطب اصلی موزهها است اما امروزه هیچ تمایلی برای موزهگردی ندارد، از طرفی خانوادهها و آموزش و پروروش که نقش بسزایی در ایجاد این علاقه دارند، در این مورد کوتاهی میکنند. در این میان موزهها نیز از حضور کودکان حمایت نمیکنند و برای حضور این نسل که قرار است حافظان میراث تاریخی و فرهنگی کشور باشند، امکانات و زیرساختهای لازم را در نظر نمیگیرند.
از سوی دیگر، موزههای اندکی هستند که در حوزه کودک و نوجوان فعال هستند و این فعالیتها به صورت مقطعی و در مناسبتهای خاص جان میگیرد. موزههای اختصاصی کودک نیز بیشتر به مباحث فرهنگی میپردازند و تاریخ در آنها نقش کمرنگی دارد، اما همین موزهها توانستهاند پای کودکان و نوجوانان را به موزهها بکشند. بنابراین باید از این موزههای اختصاصی حمایت شود تا بتوانند مؤثرتر عمل کنند.
یکی از مواردی که در موزه گردی کودکان نقش خیلی مهمی دارد و این روزها با بیتوجهی نقش کمرنگی در موزهها دارد، حضور راهنمایان تخصصی کودک در موزههاست. راهنمایی که میتواند با تجربه و دانشی که در حوزه کودک دارد، محیط موزه را از خشکی و سنگینی به یک محیط سرگرمکننده و آموزنده برای کودکان تبدیل کند.
این گزارش در ادامه روایتکننده موزهگردی گروهی از کودکان است که یک روز جمعه تابستانی را در موزه ملی ایران سپری کردند.
سید احمد محیط طباطبایی ـ رییس ایکوم ایران (کمیته ملی موزهها) ـ که سالهاست در زمینه کودک فعالیت میکند و کودکان را مخاطب اصلی موزهها میداند، معتقد است: به وسیله موزهها، میراث فرهنگی را برای نسل آینده حفظ میکنیم و این میراث باید به این نسل منتقل شود. بر این اساس هر موزهای باید بتواند دوستدار کودک باشد و مخاطب کودک خود را ترغیب کند و موضوعیت خودش را در اختیار کودک قرار دهد.
او برای گروهی از کودکان حدودا ۹ تا ۱۰ ساله بازدید از موزه ایران باستان، بخشی از موزه ملی ایران را در نظر گرفته بود، اما قبل از این بازدید ذهن این کودکان را در دو جلسه برای موزهگردی آماده کرد. در جلسه نخست درباره گذشته با این کودکان صحبت کرد؛ اینکه گذشته و شناخت آن چه اهمیتی دارد. در این جلسه کودکان خود را معرفی کردند و معنای اسم و فامیلیشان را گفتند. همچنین عکسهای خانوادگیشان را با خود آورده بودند و از شباهتهایشان با پدربزرگ و مادربزرگهایشان گفتند.
در بخش دیگری از این کارگاه آموزشی به بچهها دو عدد گلدان یکسان داده شد که یکی از گلدانها ریشه داشت و دیگری بدون ریشه بود و از آنها خواسته شد که گیاههای دو گلدان را از خاک بیرون بکشند، گیاه بدون ریشه به راحتی از خاک بیرون آمد و در واقع این ریشه استعارهای از گذشته داشتن بود. محیط طباطبایی با چنین ایدهایی سعی کرد تا در اولین جلسه کودکان را با گذر زمان و اهمیت گذشته آشنا کند.
در دومین جلسه کودکان را به تپه چشمهعلی در شهرری برد تا به آنها نشان دهد چگونه تمدنها شکل میگیرند و آب چگونه باعث ایجاد تمدن و آبادی میشود. در این گردش تاریخی درباره شکلگیری چشمهعلی، زندگی مردم گذشته در این محوطه تاریخی و سفالهای تاریخی معروف آن به کودکان توضیح داد.
بعد از دو جلسه که کودکان آمادگی ذهنی لازم برای موزهگردی پیدا کردند، آنها را به موزه ایران باستان برد. محیط طباطبایی قبل از ورود به موزه، کودکان را روی پلههای ورودی موزه جمع کرد و با داستانی کوتاه از شکلگیری اولین موزه، آن را به معبد تشبیه کرد و از بچهها خواست همانطور که در مسجد و معابد باید سکوت را رعایت کنند، در موزه هم ساکت باشند و به محیط موزه احترام بگذارند.
هنگام ورود مسؤولان موزه از بچهها خواستند که بطریهای آبی که همراه داشتند، تحویل دهند. با توجه به اینکه کودکان ممکن بود تشنه شوند و بهانهگیری کنند، اما اجازه حمل بطری آب به آنها داده نشد. این در حالی بود که هیچ آبخوری نیز در محیط موزه ملی ایران نیست. محیط طباطبایی توضیح داد: «برخی کودکان و بزرگسالان زمانیکه اجازه داشتند بطری آب به موزهها ببرند آن را روی ویترین آثار میگذاشتند و همین موضوع باعث شده بود که چندباری آب به داخل ویترین نفوذ کند و باعث آسیب به آثار موزه شود. بنابراین بهترین راهکار برای جلوگیری از چنین اتفاقی و در مقابل برای رفع تشنگی بازدیدکنندگان قرار دادن آبخوری در موزههاست.»
هدف این موزهگردی بازدید از طبقه دوم موزه ملی ایران و موزه ایران باستان بود؛ چراکه سفالهای چشمهعلی در این طبقه قرار دارد و بچهها آمادگی ذهنی لازم برای دیدن این آثار تاریخی را داشتند. محیط طباطبایی کودکان را به طبقه دوم راهنمایی کرد و در آغاز بازدید، آنها را جلوی نقشهای از ایران جمع کرد و از آنها خواست درباره نقشه هر چه میدانند بگویند و پاسخی که میخواست را از زبان یکی شنید: «ایران قومیتهای زیادی دارد.»
این کارشناس موزه نقشه ایران را به دیگی تشبیه کرد و انسانهایی را که در ایران زندگی میکنند، به ملات آش. او به بچههای آموخت که ایران با وجود قومیتهای فراوان سرزمین همه ماست و همه ما با وجود تفاوتهای نژادی، لهجه و گویشهایمان، ایرانی هستیم.
سپس در هر بخش درباره آثار موزه توضیح داد و بعد از توضیحات از بچهها خواست تا از آثار بازدید کنند. قد بچهها برای دیدن برخی آثار که در طبقههای بالای ویترین قرار داشتند، کوتاه بود و با سعی و تلاش میتوانستند برخی از آنها را ببینند. این دومین مشکلی بود که از بدو ورود، بچهها با آن روبرو شدند.
محیط طباطبایی که در تلاش بود همه بچهها از تمامی آثار دیدن کنند، برخی از آنها را که کوتاهتر بودند بغل میکرد تا بتوانند آثار بالادست را ببیند. خیلی از سفالهای داخل موزه نقاشی شده بودند و برخی از کاسههای سفالی داخلشان هم نقش داشت و تماشای این نقوش برای بزرگسالان هم سخت بود چه برسد به کودکان. در بین چندین اثر که در چنین وضعی نمایش داده شدهاند تنها بالای یکی از آنها آیینهای قرار داشت که به راحتی میشد از آیینه، نقش داخل کاسههای سفالی را دید.
در محیط موزه ملی به ویژه در بخش موزه ایران باستان هیچ نشیمنگاهی برای استراحت وجود ندارد و کودکان در این بازدید دو ساعته گاهی خسته میشدند و ترجیح میدادند روی زمین بنشینند تا به توضیحات راهنمایشان گوش دهند.
بچهها در طول بازدید به ویترینهای آثار نزدیک میشدند و گاهی به آن دست میزدند، اما با راهنمایی یاد گرفتند که باید پشت خطوط تعیین شده بایستند و آثار را تماشا کنند. حتی گاهی به یکدیگر هشدار میدادند که باید پشت خط بایستند و نباید خیلی به ویترینها نزدیک شوید.
رییس ایکوم ایران در طول این بازدید تمام تلاشش را انجام داد تا کودکان در این موزهگردی تجربهای متفاوت کسب کنند و به موزه و تاریخ علاقهمند شوند، اما به نظر میرسید این تلاش به تنهایی کافی نبود. در طول بازدید نداشتن امکانات و تمهیدات برای کودکان کاملا مشهود بود و همین بیتوجهیها موجب میشد تا بچهها در بازدیدشان از موزه خسته شوند و یا بهانهگیری کنند.
طباطبایی به بازدید از طبقه دوم موزه اکتفا کرد و بعد از استراحتی کوتاه، بچهها را در سالن اجتماعات این موزه جمع کرد. انگار حالا نوبت بچهها بود که بگویند چه چیزهایی یاد گرفتند، بنابراین از آنها خواست با توجه به بازدیدی که از موزه و تپه چشمهعلی داشتند، داستانی از خودشان به عنوان یکی از اهالی چشمهعلی در گذشته بنویسند. برخی از سرنوشت خود در چشمهعلی داستان نوشتند و برخی هم نقاشی کشیدند و هر یک داستان خود را برای بقیه بچهها روایت کرد و به رسم یادبود جاکلیدی نمادین از سفالهای چشمهعلی موزه ایران باستان به بچهها هدیه داده شد. نکته قابل توجه این بود سرنوشت چشمهعلی و چیزهایی که از موزهگردیشان آموخته بودند، عنصر اصلی داستانها و نقاشیهای بچهها بود.