به گزارش سایت خبری پرسون، محمد کارت و جنس نگاهش به سینما را باید بر مبنای مجموع آثاری که در سینمای مستند، کوتاه و بلند داستانی و حالا سریالسازی ارائه کرده، بررسی و تحلیل کرد. استخراج وجوه اشتراک میان آثاری همچون «شنای پروانه» در سینمای بلند داستانی، «آوانتاژ» و «خون مردگی» در سینمای مستند و «بچه خور» در فضای فیلم کوتاه راه گشای شناخت شیوه نگاه کارت به سینما و فیلمسازی است. اولین و بیرونیترین لایه مشترک میان تمام این فیلم ها توجه و علاقه ویژه کارت به مسئله آسیبهای اجتماعی و لایهای از اجتماع ایرانی است که غالبا در نقاط محروم و جنوبی شهرهای ایران و به طور ویژه تهران و شیراز (که میتوانند به تمام شهرهای کشور تسری پیدا کنند) جاری است. همینطور بافت و سر و شکل فکری و فرهنگی حاکم بر این ساختارهای اجتماعی است.
همه چیز درباره سریال یاغی
کارت با درک عمیق و بیواسطهای که از این طبقه از جامعه ایرانی به دست آورده است، موفق شده تا تصویری باورپذیر و البته قابل درک و همراهیبرانگیز از آدمها، موقعیتها، دغدغهها، آسیبها، تلاشها، خلافها، رگههای اخلاقی و انسانیشان، شیوه تصمیمگیری و تصمیمسازیشان، راههایی که برای زنده ماندن و ادامه دادن پیدا کردهاند، گیروگرفتهایی که مختص خود آنهاست، مدل دوست داشتنها و نفرتها، شیوه امیدوار بودن و مدل بروز ناامیدیشان، راهی که برای دوستی یا دشمنی کردن بلداند، دستاندازهایی که پیش روی آنهاست و همکاریها و خیانتهایی که در این مسیر رقم میخورد و البته تلاشهایی که با تمام توان به خرج میدهند تا خودشان را از باتلاق و منجلاب غیرانتخابیای که درش حضور دارند بیرون بکشند، سر از آب بیرون نگاه داشتنها و یا سر زیر آب شدنها، زنده بودنها و زندگی نکردنها، ماندنها و رفتنها و… تمام این جزییاتی که ساختار و بافت هر گروه اجتماعی و طبقهای را شکل میدهد، ارائه دهد.
این وجه مشترک تمام آثار محمد کارت قابل بررسی است؛ اصل قرار دادن خود سینما و شیوه روایتگری و داستانگویی و حتی تصویرگری در آثارش است. کارت چه در آثار مستندش و چه آثار کوتاه و بلند سینمایی و حالا سریالسازیاش، در حد توان از ویژگیهای اصیلی که سینما را برای سینمادوستان جذاب کرده پا پس نکشیده است
این همه اما شاید بیش از هرچیز حاصل نگاه مبتنی بر تجربه زیست شخصی و بیش از آن روحیه مشاهدهگر بودن و کنجکاوی و پژوهشمحور بودن آثار محمد کارت است. این خصوصیت اخیر یعنی تکیه بر شناخت بیواسطه از واقعیت و پژوهشمحور بودن را باید نتیجه تلاشهای موفق محمد کارت در عرصه سینمای مستند بدانیم. دو نمونهای که در بالا قید شد یعنی «خون مردگی» و «آوانتاژ» معرف مسیری است که محمد کارت را به چیزی که امروز هست، بدل کرده.
اما نکته مهم دیگر که به عنوان وجه مشترک تمام آثار محمد کارت قابل بررسی است؛ اصل قرار دادن خود سینما و شیوه روایتگری و داستانگویی و حتی تصویرگری در آثارش است. کارت چه در آثار مستندش و چه آثار کوتاه و بلند سینمایی و حالا سریالسازیاش، در حد توان از ویژگیهای اصیلی که سینما را برای سینمادوستان جذاب کرده پا پس نکشیده است. این ویژگی هم در «بچه خور» به واسطه شکل و شمایل تصویرگری، فیلمبرداری، دکوپاژ، تدوین، انتخاب بازیگر و طراحی صحنه و نور و البته زاویه نگاه به داستان و فراتر از این همه فضاسازی و ایجاد اتمسفر و حس و حال در اثری قابل ردگیری است. همین خصلت در «شنای پروانه» و حتی آثار مستند او وجود دارد.
اصولا یکی از مولفههای مهم آثار مستند کارت همین تلاشش برای دستکاری نکردن واقعیت و همزمان نزدیک بودن فضای کارت به روایتهای سینما و ارائه تصاویر جذاب و خلاقانه از واقعیتهای در حال وقوع بوده است. همین ویژگی در «یاغی» هم وجود دارد. جدای از وجوه متنی و روایت داستانی و شخصیت پردازیها و ترسیم ساختار کلی اثر در قسمت نخست که با هدف ترسیم زمین بازی و بعد ساخت باقی داستان روی این فونداسیون که قابل بررسی است، باید پذیرفت تلاش قابل لمسی برای رسیدن به سر و شکل خوش آب و رنگ تصویری در کار شده است.
این همه از مرحله انتخاب بازیگر که دوربین دوستش داشته باشد تا طراحی چهره و لباس و صحنه و نور و زاویه دوربین و اندازهنما و ریتم تدوین و اصلاح رنگ و نور و… «یاغی» را دستکم در قسمت نخست به اثری خوش رنگ و لعاب که چشم را آزار نمیدهد، بدل کرده است. پر واضح است که تمام این ویژگیهای بصری در کنار سبک و سیاق داستانگویی و ساختاربندی فیلمنامه جنسی از همافزایی را فراهم کرده است که اگر در قسمتهای آتی به درستی هدایت شود و از آن بهره برده شود، نتیجهای قابل توجه را رقم خواهد زد. پس تا اینجا مسئله پژوهش و شناخت تمام جزییات سوژه و موقعیت داستانی از یکسو و دیگری فراموش نکردن مدیومی که اثر در آن ارائه شده یعنی سینما، دو ویژگی مهم آثار کارت نام گرفت.
در کنار این همه اما باید به پرهیز کارت از بلاتکلیفی و حوصله به خرج دادنهایش یاد کرد. کارت همانطور که در بالا قید شد، از همان ابتدای فعالیتش به عنوان کارگردان یک جنس مشخصی از شخصیتها، طبقهشان و جهان اطراف آنها را هدف گرفته و بدون قیقاج رفتن، بر همان مسیر پاییده و به جای به در و دیوار کوبیدن برای یک شبه سری در سرها درآوردن، تمام انرژیاش را معطوف به همان فضایی کرده که احتمالا برایش کنجکاویبرانگیزتر و قابلدرکتر بوده است. در واقع تکلیف خودش با خودش روشن بوده و سراغ فضایی رفته که به شکلی درونی به آن تمایل داشته است. حال این خصلت چه نتیجهای داشته است؟
اولین و مهمترین دستاورد این نگاه قابل لمس و درک شدن اتمسفر داستانهای اوست. در واقع این حس به مخاطب منتقل نمیشود که کارت در حال ادا در آوردن و تلاش برای طوری خاص بودن است. کارت و آثارش همواره جنسی از گرمی و فهمشدگی را در خود نهفته دارند که نتیجهاش انسجام کلی اثر، بیرون نزدن برخی ویژگی و تقدم و تاخر نیافتن برخی سرفصلها در فیلم و در نهایت دلپذیر بودن نتیجه کار برای تماشاگر است. به این همه باید ارتباط بیواسطه کارت به سوژهها و شخصیتهای واقعی حاضر در آثارش را در نظر داشت.
به شدت امیدوارم سریال یاغی در ادامه بتواند بدون نوسان و باکیفیت ادامه پیدا کند تا در نهایت و پس از پایان آن تحلیلی دقیقتر و مبتنی بر متن اثر ارائه کنم و شاهد حرکت رو به جلوی این کارگردان باشم
به ظن این قلم محمد کارت اندوخته پرارزشی را به واسطه همجواری و رفاقت کردن و همدلی با سوژههایش به دست آورده است که حالا در آثار داستانی او به کارش آمده است. در واقع کارت در مسیر پژوهشهایی که برای ساخت آثار و نگارش طرح و فیلمنامههایش طی کرده به دل جهان آدمها و جغرافیای روحی و فیزیکی اطرافشان میزند تا کشف کند و به جای برداشتهای ذهنی و مندرآوردی، واقعیتهای موجود با تمام ابعاد تلخ و شیرینش را لمس، درک، مشاهده و در نهایت خودی کند.
البته که همین ویژگی احتمالا در کارگردانی و هدایت گروه تولید آثارش هم جاری است؛ چرا که او توانسته همزمان با هدایت گروه شخصیتها به شدت آسیب دیده و بزهکار آثار مستندش و حتی اداره حضور آنها در برخی صحنه و سکانسهای آثار داستانیاش، حضور موازی بازیگران نامدار و چهرههای سینمایی را مدیریت کند. به ظن این قلم خروجی همگن حضور بازیگران حرفهای و شهیر در کنار نابازیگران در آثار کارت ریشه در ۲ ویژگی ذکر شده در بالا دارد؛ یکی تکلیف روشن کارت با خودش و سینما و دیگری توان برقراری ارتباط انسانی با آدمها و شخصیتهای حاضر در آثارش.
هر دوی این خصلتها منجر به آن شده که چه در «بچه خور» و «شنای پروانه» و چه در «یاغی» (تا اینجای کار) جمع به ظاهر جمعناپذیری از شخصیتها و بازیگران در فضایی یکدست و منسجم مقابل دوربین ظاهر شوند و ویژگیهای بعضا متضاد آنها به یک کلیت غیرمتضاد که یکدیگر را تکمیل میکنند، بدل شود.
قضاوت در مورد سریال یاغی بعد از تماشای یک قسمت شدنی نیست و زود است. اما کنار هم چیدن تمام این ویژگیها که تصویر محمد کارت کارگردان را ساخته است، نشان از آن دارد که او به یک کارگردان پخته بدل شده که میتوان حضورش در سینمای ایران را رگهای امید بخش برای زنده ماندن سینما تلقی کرد. به شدت امیدوارم سریال یاغی در ادامه بتواند بدون نوسان و باکیفیت ادامه پیدا کند تا در نهایت و پس از پایان آن تحلیلی دقیقتر و مبتنی بر متن اثر ارائه کنم و شاهد حرکت رو به جلوی این کارگردان باشم، تنها به یک دلیل خاص و آن امیدوار ماندن به جریان تولید غیرآبکی در سینما، نادیده نگرفتن دانش و درک مخاطب و البته زنده ماند سینمایی که همهمان عاشقش هستیم. تا اینجای کار محمد کارت نمره قبولی بالایی گرفته است و به ظن این قلم می تواند بهتر و بهتر شدن را هم تجربه کند، کما اینکه مسیر فیلمسازیاش تا به امروز چنین خصلتی را تداعی میکند.
منبع: فیلیمو شات