به گزارش سایت خبری پرسون، محمدرضا میرحسینی مدرس دانشگاه و طراح رشته "بازیگریحرفهای" علمی_کاربردی در یادداشتی نوشت: اوضاع و احوال بسناجوانمردانه ناکوک است و این از ماست که برماست.
از پریشاحوالی دنیا و آتش بین ملتها نمیگویم، بحران خاورمیانه، تورم افسارگسیخته و حتی نوسان بازار ارز روی صحبتم نیست. با شما از بحران هویت اجتماعی، استحاله فرهنگی و فروپاشی اجتماعی و مافیای طلای کثیف سخن نمیگویم!
هیچ یک از پدیدههای معمول جامعه بشری! هیچ کدام از این موارد قرارنیست مورد بحثمان باشد. با شما از آموزش خواهم گفت که پایه و زیرساخت همه این موارد مطروحه و ذکر نشده است.
فقر آموزش در بدنه جامعه فارغالتحصیلان
آنهم در ((جامعه آماری)) که قرار است قشر الیت جامعه باشد، قرار است "تولیدکنندهی فرهنگ" نام گرفته و جریانها و کنشهای اجتماعی را به جهت ارتقا محاسن و رفع معایب، هدایت و سازمان دهی کند.
روی صحبتام بطور مشخص سطح علمی برخی از دانشگاه های هنر و دیگر مراکز آموزش علوم و فنون بازیگریاست و ایضا" فارغالتحصیلان بیکار و البته بعضا بیسوادشان که روزانه برشمارشان افزوده میشود. گاها دیده می شود که مشتی مدعی روانهی دنیای حرفهای فعالیت شده اند آنهم با مدرک دانشگاهی، اما ایشان یا سواد و علمی ندارند که از خم راهِ بازارِ کار و سختی آن برآیند ویا سوادشان به اصطلاح عوام نمکشیده و دُروسی که از سر گذراندهاند کهنه و نخنما و پوسیدهاست و به دنیای امروز بازارکارشان نمیآید و یا اصلا اگر هم مسلح به علم روز هنرهای بازیگری هستن، تنها تئوری میدانند و آموزش عملی برای بکار بستن علوم را یادندارند. اما کیلوها ادعا را با خود حمل میکنند. من "مدعیان پوچی" میخوانمشان.
گرچه هشدارها همه تکراریست و پرسش ها همه در محورِ روده هاست، اما با پیدایش مراکز علمی-کاربردی در کشور ما، این مهم بیش از پیش دغدغهی اصلی ذهنم شد پس سخت به پژوهش و مطالعه روی مدلها و آکادمیهای آموزش بازیگری کشورهای صاحبنام در این حوزه مشغول شدم. بهشکل مشخص سرفصلهای آموزشی و شیوه پرورش بازیگر در دانشگاه سوربن فرانسه، یو.سی.ال امریکا و مرکز علوم و فنون بازیگری" آکادمی اوارد" در دستور کار قرارگرفت. سپس با مهندسی معکوس و مدلسازی اولیه نظام آموزشی منطبق با کشور، سبک زندگی، اقلیم و جغرافیا و البته زیرساختها و سختافزارهای موجود، پیشنهاد این رشته را به مقامات عالی مرکز ارائه کردیم و اکنون مفتخرم که با صدایی رسا عنوان کنم، دانشآموختگان علوم کاربردی "بازیگری حرفهای" از بازارکار و بدنه تئاتر، سهم حداکثری دارند.
ظرفیت هنرنمایش را دیگر بار نشانه میرویم:
روزانه ورکشاپها و پلاتوهای مختلفی که بشکل زیرزمینی به امر پرورش بازیگر مشغول میشوند را با ۶هزار آموزشگاه دارای مجوز جمع کنید و در فارغالتحصیلان رشته بازیگری دانشگاههای آزاد و سراسری کل کشور ضرب کنید و بر کفه ترازوی موفقیت وانهید. حال بر کفه دیگر این ترازو تنها و تنها دانشآموختگان این رشته در مراکز علمیکاربردی تهران را قراردهید و به نتیجهی شگفت انگیزی میرسید. تعداد کم اما موفق و پرتوان در بازار کار. به معنای دیگر کیفیت بر کمیت چیره است.
ما راه را درست رفتیم اما همچنان تئاتر کشور دچار جریان مولد و جاری نشده. گره کار کجاست؟ روزانه قبل از پاندمی کرونا ۱۳۳ نمایش روی صحنه میرفت و بعد پاندمی ۶۰-۷۰ نمایش در تماشاخانههای خصوصی و دولتی اجرا میشود.
- سوال:
آیا این میزان تولید مخاطب دارند؟ آیا عرضه با تقاضا یکسان است؟ یا طیف کثیری از آنها به مخاطب نمیرسد و تنها پس از تولید تنها به صندلیهای خالی عرضه می شوند؟ آیا این تولیدات بی مخاطب تنها شوآف و فرصت سوزی نیست؟
آیا هنر نمایش از پایه و اساس چنین ظرفیتی را داراست؟
-کمی به عقب برگردیم؛ چندیست خصوصی سازی حرف زیبایی که بستر مناسب می طلبد چونان درخت گیاه بائوباب، همین ساختار فشل و ناهمگون کشور را درنوردیده و هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست. این شترگاوپلنگ دیروز با سرطان خصوصی سازی فاقد اهلیت به حال احتظار افتاده!
صرف نظر از اینکه این پدیده بیشتر بنگاه داریست تا اداره ی مجموعه ای هنری؛ امروز شاهده جریانی هستیم که غوره نشده خود را مویز می دانند!
همان "مدعیان پوچی" که صرفا تولید میکنند و آثار در مرحله مصرف و تقاضا بی مخاطب است.
حقیقت این است آنها در انتشار و عرضه نیز از فرهنگ رسانه ای و تبلیغاتی مناسبی برخوردار نیستند و این مهم تمام تلاش و هنر تولید کننده و هنرمند را نیز بر باد خواهد داد. هنوز این نوظهورانی که به هر روی و عنوان پای برعرصه نهادند و به نوعی باری بر دوش جامعه هنری شدند به تعادل نرسیدند و هرساله شماری از فارغ التحصیلان دانشگاهی نیز به این طیف نامتعادل افزوده میشوند. از سویی عرصه و صداهای برخاسته از جامعه هنرهای نمایشی با حمایتهای گلخانه ای و نابهنگام دولتی چیزی میشود شبیه ناله و این بدحالی تئاتر کشور را دوچندان میکند. تماشاخانههای خصوصی فرصتهایی هستند که به تهدید دچار میشوند و اینجا نقش معاونت نظارت و ارزشیابی مرکز هنرهای نمایشی، نقشی بسیار سازنده و اثرگذار است. فقدان رویدادهای مولد و جریان ساز قوزیست بالای قوز! مرکز هنرهای نمایشی در صدور مجوز اجرا نظارت دقیق و درست اعمال میکند اما ارزشیابی محلی از اعراب ندارد. وضعیت میشود همین که میبینیم. نمایشهایی که معدود مخاطب تئاتر را نابود میکند.
در خاتمه امیدوارم مشوقها و حمایتهای دولتی در راستای توسعه و پیشرفت کشور بوده تا پایداری ماحاصل آن باشد.