«دیگران» به کتابفروشی‌ها آمدند

رمان «دیگران» راهی بازار نشر شد.
تصویر «دیگران» به کتابفروشی‌ها آمدند

به گزارش سایت خبری پرسون، رمان «دیگران» نوشته ماهر اونسال اریش به‌تازگی با ترجمه مژده الفت توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که این‌ناشر چاپ می‌کند و نسخه اصلی آن، سال ۲۰۱۷ توسط انتشارات کاراکارگا در استانبول منتشر شده است.

ماهر اونسال اریش نویسنده این‌کتاب متولد ۱۹۸۰ در ترکیه است. او تعدادی اثر داستانی و دو رمان در کارنامه دارد. این‌نویسنده در رمان «دیگران»، زندگی افرادی را تصویر کرده که در روند وقایع محو شده و خاطراتشان از سختی و دشواری‌ها تنها در حافظه خودشان باقی می‌ماند.

در داستان «دیگران» کوچ‌هایی به وقوع می‌پیوندند که ناخواسته و برآمده از نیروهای اقتدارگرا هستند. این‌کوچ‌ها توسط توده‌های بی‌شکل وسیع انجام می‌شوند و اقتدارگرایان آن‌ها را بر خرده‌فرهنگ‌های مردم تحمیل می‌کنند. نویسنده در این‌کتاب زمینه‌های روان‌شناختی و اجتماعی جامعه ترکیه را کند و کاو می‌کند که با این‌مساله درگیر بوده و تغییرات بزرگ سیاسی را پشت سر گذاشته؛ در حالی‌که هنوز هم با پس‌لرزه‌های این‌تغییرات دست به گریبان است.

آدم‌های قصه «دیگران»‌، انسان‌هایی عادی‌اند که ترس‌های بزرگ و رویاهای نه‌چندان عظیمی در درون دارند و با قرار گرفتن در مسیر تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه‌شان، ضربات ناگهانی بزرگی را به زندگی خود حس می‌کنند. این‌افراد به‌تدریج خصوصیات انسانی‌ خود را در نظر انبوه جمعیتِ بی‌شکل از دست می‌دهند و به آستانه جداافتادگی جسمی و تبعید سوق داده می‌شوند...

در قسمتی از این‌رمان می‌خوانیم:

از سقف خانه صداهایی می‌آمد همچون ضربه‌زدن به تنه درخت. صدایی یکنواخت که گه‌گاه قطع می‌شد و با وزش تندباد شروع می‌شد. ساجده شبح‌وار و با رخسار رنگ‌پریده در خانه می‌گشت و می‌گفت: «صدای هیولاست، مادر. به خوابم اومد و گفت میام سرِ همه‌تونو می‌بُرم.»

بعد از شام فوزیه ماجراها را برای شوهرش تعریف کرد. تعویذها، طلسم‌ها، نعل‌ها و اعضای حیوانات را جلو شوهرش گذاشت و گفت: «آقا فخرالدین، حال بچه‌ها خوب نیست. ساجده امروز شده بود رنگ کهربا. جز هیولا هیولا چیز دیگه‌ای نگفت. سعاد رو بگی توی حیاط پشتی دُم موش‌های مرده رو گرفته بود و این‌ور و اون‌ور می‌کوبیدشون. صابره هم امروز اینقدر گریه کرد که کبود شد. آخرش هم خون شاشید. بیا تا دیر نشده برگردیم به روستا و خونه خودمون. اینجا به درد ما نمی‌خوره!»

آقافخرالدین بعد از تمام شدن حرف‌های زنش مدتی سکوت کرد. سبیل قیطانی‌اش را پیچ‌وتاب داد. بعد گفت: «این چه حرفیه فوزیه خانم؟» چهره‌اش خشمگین نبود. نگران بود. «مگه بچه‌بازیه؟ خودت دیدی که جور شدن ماموریتم چقدر طول کشید و چه مشکلاتی پیش اومد. حالا برم به مردم چی بگم؟ بگم دخترم توی خونه هیولا دیده و خودشو خیس کرده، دوباره منتقلم کنین به نیده؟»

این‌کتاب با ۱۲۰ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.

منبع: مهر

377126