به گزارش سایت خبری پرسون، در ابتدای واکسیناسیون عمومی کرونا کسی متوجه خطر بزرگی که در کمین انسان هاست، نبود. ظاهر امر اینطور بود که همه شوق داشتند که هر چه زودتر واکسن کرونا را تزریق کنند تا از شر این بیماری مرگ آور رهایی یابند. اما تنها چند ماه از این فرآیند گذشته بود که خطر اصلی گریبان انسانها و دولتمردان را گرفت. این خطر ابتدا در آمریکا خود را نشان داد. سیر صعودی واکسیناسیون آرام آرام متوقف شد و عدد تزریق واکسن در یک نقطه ایستاد. بله، بسیاری از شهروندان علاقه نداشتند واکسن بزنند. دولت بایدن و مقامات ایالتی با هر ترفندی تلاش کردند شهروندان را به مراکز تزریق واکسن بکشانند اما در این زمینه زیاد موفق نبودند.
در آن زمان، ایران هنوز واکسیناسیون گسترده خود را آغاز نکرده بود و به همین خاطر، خیلی به تهدیدی که در آن سوی دنیا به وجود آمده بود توجه نمی کرد. با گذشت زمان و افزایش تزریق واکسن در ایران و آرام شدن جو، تهدید نزدن واکسن در کشور ما هم خود را نشان داد.
حالا کل دنیا متوجه یک بیماری ذهنی اپیدمیک بزرگ شده بود. گروه های فراوانی از مردم در سرتاسر دنیا حاضر نبودند واکسن بزنند. این افراد در هر کشوری و با هر فرهنگ و قومیتی هم وجود داشتند؛ چه در قلب نیویورک، چه در زاغه های دهلی و بمبئی، چه جاکارتا و چه تهران. فرقی نمی کند. مخالفان واکسن در همه جا حضور داشته و مانع از عبور واکسیناسیون عمومی از مرز ۷۰ درصد می شدند.
اما به راستی چگونه جامعه جهانی با چنین مشکل بزرگی مواجه شد؟ شاید قبل از آغاز واکسیناسیون هیچ کس گمان نمی کرد که امتناع افراد از تزریق واکسن، علت شکست پروژه ایمنی جمعی باشد، اما دنیا از جایی و از کسانی سیلی خورد که فکرش را هم نمی کرد.
نکته تلخ این است که جهان پیش از این بارها تجربه واکسیناسیون گسترده را داشته و چندین و چند بار توانسته بود بیماری های کشنده و مرگ آوری را نابود کند. شکی نیست که حدود یکصد سال پیش، با واکسیناسیون آبله هم مخالفت می شد اما مشخص است که این مخالفت ها آنقدر زیاد نبود که این پروژه را زمینگیر کند و ما امروز می بینیم که دیگر تقریبا هیچ کس به علت ابتلا به آبله از دنیا نمی رود.
چرا بشر به عصر جاهلیت برگشت؟
اما چه شده که در قرن ۲۱ با چنین مقاومتی از سوی مردم مواجهیم؟ به نظر می رسد که بر خلاف نظر اکثریت، ما انسان ها نسبت به صد سال قبل بیشتر به سمت جهل عمومی رفته ایم. ما نادان تر، خرفت تر، لجوج تر و خیرهسرتر از گذشته شده ایم و دیگر نمی توانیم عصر خود را عصر شکوه عقل و دانش بشری بنامیم. البته مشخص است که به لحاظ اطلاعات(data) قرن ۲۱ به مراتب جلوتر از قرن ۲۰ و ۱۹ است اما به لحاظ تفکر انتقادی به مراتب عقب تر رفته و پدیده بدبینی به واکسن دقیقا این را نشان می دهد.
اما علت این اتفاق و عقب گرد هشدار دهنده و تهدیدکننده چیست؟ این اتفاق را می توان از دو منظر متضادگونه بررسی کرد. در واقع، نگارنده معتقد است که دو فرایند می توانند علت این جهل گسترده و مهیب تلقی شوند: یکی کاهش عاملیت انسان در حوزه عملی و دیگری افزایش بی حد و حصر این عاملیت در حوزه نظری.
توضیح آنکه، همانطور که هگل در نظریه ارباب و برده اش گفته، وابستگی بیش از حد ارباب به برده سرانجام باعث می شود که هویت ارباب به برده وابسته شود و به نوعی برده حاکم بر زندگی ارباب گردد. زندگی امروز ما دقیقا بهسان ارباب هگلی است. همانطور که یووال نوح هراری گفته، سیستم پیچیده اطلاعات چنان بر زندگی ما تسلط پیدا کرده که قدرت تصمیم گیری را از ما گرفته است. اطلاعات، دیجیتال و اینترنت، امروز افعال و تصمیمات ما را تعیین می کنند. اپلیکیشن های مسیریاب مقصد سفر ما را مشخص می کنند (گاهی به نقشه نگاه می کنیم و جایی که خلوت تر باشد را برای سفر انتخاب می کنیم)، نتایج آزمایش خون و ادرار نوع غذای ما را مشخص می کند و حتی ساعت خوابمان هم وابسته به تکنولوژی های جدید اندرویدی است. مشخص است که ما به مثابه ارباب، به برده خود وابسته شده ایم و دیگر نمی توانیم بدون او برای زندگی خود تصمیم بگیریم.
از طرف دیگر، زندگی ما در حوزه نظری تغییر بزرگ دیگری کرده است. هرگز یک انسان معمولی در قرن گذشته به این حجم وسیع از اطلاعات دسترسی نداشته است. یک انسان کاملا معمولی در سال ۲۰۲۱ روزانه صدها مگ اطلاعات از تلگرام، اینستاگرام، توییتر، وب سایت ها و... دریافت می کند و آنها را در ذهن خود حلاجی می کند. یک انسان معمولی در قرن گذشته به این راحتی ها نمی توانست یک بیت از شعر خود را منتشر کند اما همان انسان معمولی در سال ۲۰۲۱ می تواند دیوان خود را در صفحه شخصی اش قرار داده و اتفاقا لایک ها و بازنشر های فراوانی را به دست آورد.
دو اتفاق بالا هر یک به تنهایی مفید و پربرکت هستند اما جمعشان منجر به یک فاجعه می شود. ترکیب افزایش قدرت انسان در حوزه نظری و کسب اطلاعات و کاهش توانش در حوزه عملی و تصمیم گیری های مهم زندگی باعث تولد جهل بزرگ شده است.
ترکیب نامیمونی که فاجعه آفرید
به نظر می رسد امتناع انسان ها از تزریق واکسن معلول همین ترکیب نامیمون باشد. یک انسان معمولی که هیچ سررشته ای از پزشکی و داروسازی ندارد با حجم وسیعی از اطلاعات پزشکی مواجه می شود. او توهم دارد که در حوزه های نظری علامه دهر است و می تواند درباره هر چیزی نظر بدهد. از طرف دیگر، او قدرت تصمیم گیری مستقل در حوزه عملی را ندارد و سالها است که زمام امور خود را به ربات ها، اپلیکیشن ها نهادهای مختلف و اطلاعات ناقص سپرده است. این وضعیت را بگذارید در کنار میل مفرط به خودنمایی انسان ها. نتیجه می شود مخالفت با واکسن. گزینش سطحی مطالب شبه علمی درباره واکسن، یاغی گری در مقابل مراجع پزشکی، ضعف در تصمیم گیری درست و میل به خودنمایی باعث می شود فرد گمان کند که جالینوس و بقراط است و می تواند درباره واکسن زدن یا نزدن نظر داده و یا تصمیم بگیرد و به همین دلیل با جهل بزرگش چنین فاجعه ای می آفریند؛ فاجعه ای که تلاش صدها هزار پزشک را با یک حماقت زیر سوال برده و همه دنیا را به قهقرا می برد.