طالبان و مشکل دولت‌سازی

به ‌دنبال تصمیم امریکا برای خروج نیروهایش از افغانستان، شبه‌نظامیان طالبان موفق به سلطه بر افغانستان، به ‌جز مناطق محدودی مانند ولایت پنجشیر، شدند. طالبان پس ‌از فتح کابل با توجه به تجربه تلخ مردم افغانستان از حکومت پنج‌ساله آنان در سال‌های 2001-1996 دوران جدیدی را در تاریخ افغانستان نوید دادند؛ دورانی که علاوه ‌بر برقراری نظم و امنیت همراه با مشارکت گروه‌های مختلف در ساختار قدرت از طریق تشکیل دولت فراگیر، احترام به حقوق و آزادی‌های فردی، آزادی زنان در آموزش و مشارکت در اداره امور همراه با احترام به حقوق و قوانین بین‌المللی باشد.
تصویر طالبان و مشکل دولت‌سازی

به گزارش سایت خبری پرسون، حسین مسعودنیا، استاد دانشگاه و فعال سیاسی نوشت: به‌ دنبال آن در میان بسیاری بارقه امید ورود افغانستان به دوران جدیدی از دولت‌سازی با مشارکت همه اقوام افغان و استقرار نظم به وجود آمد اما با تشکیل دولت موقت از سوی طالبان با محوریت پشتون‌ها و عدم مشارکت گروه‌های قومی دیگر در دولت موقت همراه با موضع‌گیری آنان درخصوص حقوق زنان و مشارکت آنان و متخصصین در اداره جامعه این نگرانی ایجاد شد که دوران انتقالی در افغانستان نه ‌تنها آغازی برای نهادینه شدن قدرت و شکل‌گیری دولت جدید نیست بلکه افغانستان وارد دوران جدیدی از منازعات داخلی خواهد شد.

لذا سوال محوری یادداشت مشکلات فراروی نهادینه شدن قدرت در دوران گذار و پس ‌از آن تشکیل دولت در افغانستان توسط طالبان می‌باشد؟ به ‌نظر می‌رسد مشکل اصلی را باید در عوامل ذیل جست‌وجو کرد: 1- جامعه افغانستان جامعه‌ای با ترکیب گروه‌های قومی مختلف است و مهم‌ترین معضل در این کشور ملت‌سازی است، چراکه هیچ کدام از این اقوام حاضر به قبول تفوق قوم دیگری نیستند.

تامل در عملکرد طالبان پس ‌از فتح کابل بیانگر این مهم است که علی‌رغم ادعای تشکیل دولت فراگیر از سوی آنان این گروه از لحاظ ماهوی نمی‌تواند چنین اقدامی انجام دهد، چراکه لازمه ملت‌سازی در عین محوریت قرار گرفتن یک قوم یا گروه، به رسمیت شناختن نقش گروه‌های دیگر و تعبیه سازوکاری مانند تحزب برای مشارکت آنها در قدرت سیاسی است؛ دو راهکاری که پذیرش آن از سوی طالبان تقریبا غیرممکن است، چراکه اولا طالبان به ‌شدت تفکر قوم‌گرایانه دارند، ثانیا در ساختارهایی مانند امارت اسلامی احزاب محلی از اعراب ندارند.

لذا مخالفت گروه‌های دیگر غیر از پشتون بدیهی می‌باشد. 2- افغانستان در دوران بیست‌ساله حضور امریکا در این کشور از نظر فرهنگی تحولات مهمی را تجربه کرده است. حضور شرکت‌های خارجی، گسترش فرهنگ غرب در جامعه، تکوین و رشد یک طبقه تکنوکرات وابسته به غرب، همراه با تحول در زندگی اجتماعی زنان پیامدهای حضور بیست‌ساله امریکا در جامعه افغانستان بوده است اما آنچه مسلم است اینکه اکنون طالبان قادر به درک این واقعیات نیست، چراکه به قول ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان، این گروه از نظر ایدئولوژیک همان طالبان سابق اما از نظر سیاسی پخته‌تر گردیده‌اند. به ‌نظر می‌رسد پختگی آنها از نظر سیاسی بیشتر مانوری برای جلب افکار عمومی و تغییر نگاه جامعه بین‌الملل به حکومت آنان در دوران جدید در افغانستان باشد اما در داخل افغانستان ماهیت ایدئولوژیک طالبان مانع از درک تحولات نوسازی صورت‌گرفته در افغانستان و پذیرش آن از سوی آنها می‌باشد.

بر همین اساس علی‌رغم شعارهای اولیه طالبان پس از تشکیل دولت موقت اقداماتی در جهت محدودسازی فعالیت زنان صورت ‌گرفت و برخی اعضای دولت موقت به‌صراحت اعلام کردند که برای اداره کشور طلبه و طلاب کفایت می‌کنند و نیازی به متخصصین و زنان نیست. لذا اکنون طالبان بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌اند یا بازگشت به عقب و سرکوبی طبقه جدید نوظهور و زنان متقاضی مشارکت در امور اجتماعی یا پذیرش واقعیت و کنار آمدن با تحولات صورت‌گرفته. به ‌نظر می‌رسد طالبان راه نخست یعنی سرکوب را برگزیده‌اند‌؛ سیاستی که پیامد آن اعتراضات و ناارآمی‌های خیابانی است.

3- موقعیت استراتژیک افغانستان و حساسیت کشورهای همسایه، منطقه و فرامنطقه نسبت‌ به تحولات این کشور. چنین وضعیتی افغانستان پس ‌از خروج امریکا را تبدیل به کانونی برای رقابت‌‌ قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای کرده اما آنچه مهم است نقش تاثیرگذار پاکستان به‌ویژه ارتش و سازمان اطلاعات ارتش این کشور یعنی‌ ای‌اس‌آی در حمایت از طالبان و مداخله این کشور در تحولات افغانستان تا مرحله حمایت نظامی و مشارکت جنگنده‌ها و پهپادهای ارتش آن در حمله طالبان به منطقه پنجشیر است؛ واقعیتی که بدون تردید با چراغ سبز امریکا صورت ‌گرفته اما این برای برخی کشورهای منطقه به‌ ویژه ایران، هند و تاجیکستان قابل‌قبول نیست، لذا طالبان علی‌رغم تاکید بر تلاش برای حفظ روابط توام با حسن همجواری با کشورهای منطقه به دلیل وابستگی به ارتش پاکستان کار سختی در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای خود دارد و آن اینکه جمهوری اسلامی ایران، هند و تاجیکستان به‌ هیچ ‌وجه حاضر به قبول تبدیل افغانستان به حوزه‌ای برای جولان مجدد ارتش پاکستان و سازمان سیا نیستند و این مهم کار طالبان را برای نهادینه ساختن خود و استقرار دولت دایمی در افغانستان با چالش مواجه می‌کند، چراکه هر کدام از این کشورها از ابزارهای خاص خود برای تاثیرگذاری در تحولات افغانستان جهت حفظ منافع ملی خود برخوردارند.

4- مشکل دیگر طالبان در نهادینه کردن قدرت کاهش اعتماد سیاسی طبقه تحصیلکرده و تکنوکرات‌هایی است که از یک‌سو دولت طالبان به مدیریت و دانش فنی آنها برای اداره جامعه نیاز دارد اما از سوی دیگر این طبقه به دلیل نداشتن اعتماد به طالبان نه ‌تنها حاضر به همکاری نیست بلکه درصدد خروج از کشور است. این مشکل هنگامی بیشتر قابل‌درک است که این مهم مدنظر قرار گیرد که دولت‌سازی مستلزم منابع مالی است و این در حالی است که منابع مالی افغانستان در خارج توسط امریکا و دولت‌های دیگر بلوکه شده و آزادسازی آنها منوط به ارزیابی عملکرد طالبان در تشکیل دولت فراگیر گردیده است، ضمن آنکه کشورهای همسایه نیز حاضر به کمک به گروهی نیستند که در معرض اتهام وابستگی به پاکستان هستند.

لذا به ‌نظر می‌رسد مهم‌ترین چالش فراروی طالبان برای گذار از دوران دولت موقت به تشکیل دولت قطعی ناتوانی آنها در تشکیل دولتی فراگیر با مشارکت همه گروه‌ها و اقوام باشد و این مهم ریشه در تفکر ایدئولوژیک و ماهیت قومی طالبان همراه با وابستگی آنها به ارتش پاکستان دارد، واقعیتی که طالبان را در تحقق بدیهی‌ترین وعده خود یعنی برقراری نظم و امنیت ناکام و افغانستان را وارد دوران جدیدی از منازعات قومی و قبیله‌ای خواهد کرد.

توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.

منبع: اعتماد

339199