به گزارش سایت خبری پرسون، ظاهرا رابطه فرهاد مجیدی و مدیریت استقلال قرار نیست روی یک روند نرمال حرکت کند و شکل یک موج سینوسی به خود گرفته است. انتقادات اخیر فرهاد مجیدی از عملکرد مدیریت استقلال در فصل نقل و انتقالات بار دیگر، عدم رسیدن به یک توافق جامع را بین او و مدیریت باشگاه نشان میدهد.
هر چند مجیدی در بین هواداران استقلال محبوبیت و مقبولیت زیادی دارد اما چه بسا ادامه این روند، چندان به نفع اعتبار او پیش نرود. حتی اگر فرض را به محق بودن صد در صدی مجیدی در اختلافاتش با مدیریت باشگاه بگذاریم باز این اختلافات و علنی شدن گهگاهی آن، احتمالا منجر به کاهش اعتبار مجیدی در بین هواداران میشود.
به هر حال مجیدی که تلاش کرده تا تعریف و تمجیدهای اخیرش از مدیریت و اسپانسر را به نوعی مصلحتی و در راستای بستن تیم ایدهآل خود دانسته اما نکتهی مهم همین است که به هر حال بخشی از جامعه هواداری استقلال، با این دیدگاه به استقبال انتقادات او از مدیریت نمیروند و در نهایت از این روند تکراری تعریف و انتقاد خسته میشوند.
سیاست ارتباطات و مکالمات در جزیی ترین امور زندگی، حتی در رابطه والدین و فرزندان نیز که یک رابطهی غریزی و کاملا عاطفی است نیز برقرار است و دیگر فوتبال و مربیگری و مدیریت در آن که جای خود را دارد. برای یک مربی در فوتبال ایران که سرشار ازکمبودها و نابسامانیهای ساختاری و مالی است، شرط اول موفقیت سازگاری نسبی با این شرایط و داشتن سیاست مناسب است.
اگر پرونده مربیان موفق در فوتبال ایران را بررسی کنیم به یک وجه مشترک در همه آنها میتوان رسید و آن هم «سازگاری» است. سازگاری به معنای مماشات مطلق نیست بلکه به معنای جنگیدن،انتقاد، سرسختی به اندازه در کنار مماشات و کوتاه آمدن به موقع است. تفکر ایدهآلیستی در فوتبالی که مشکلاتش ساختاری است و عوض شدن مدیرانش نیز زیاد اوضاع را تغییر نداده، راه به جایی نمیبرد.
مثال بارز برای مربیانی که خصلت سازگاری داشتهاند دو مربی موفق خارجی اخیر فوتبال ایران است. کیروش با همه جنگیدنها و انتقاداتش به امکانات تیم ملی باز بلد بود که هشت سال در همین اوضاع به زعم او آشفته کار کند و تیمش را بسازد. یا برانکو اگر سازگار نبود که خیلی زود نسخهاش پیچیده میشد و اصلا نمیتوانست این همه سال در ایران مربیگری کند.
باز هم با فرض محق دانستن صد در صدی مجیدی در تقابلش با مدیران استقلال میتوان این نکته را به او متذکر شد که روش اتخاذ شده از طرف او با فرض داشتن حسن نیت، ممکن است در نهایت به نتایج مد نظر او ختم نشود. انتقاد از مجیدی که یکی از چهرههای محبوب فوتبال ایران است کار سادهای نیست اما میتوان این انتقاد را به او وارد کرد که نباید موفقیت یا عدم موفقیت خودش و تیمش را به یکی دو بازیکن جذب نشده وصل کند. آمدن شیمبا یا صالح حردانی تضمین بردن الهلال نیست و نبودشان نیز برای استقلال فاجعه محسوب نمیشود. همانطور جدایی قائدی و ریگی نیز نباید ذهنیت ناکامی را به ذهن هوادار استقلال متبادر کند. اگر رفتن ستارهها میتواند منجر به ناکامی شود که پرسپولیس با از دست دادن طارمی دیگر قهرمان نمیشد و یا رفتن علیپور آن هم در آستانه لیگ قهرمانان باعث میشد این تیم به فینال نرسد.
برآورده شدن انتظارات صد در صدی در فصل نقل و انتقالات برای هر مربی و هر تیمی ممکن است پیش آید اما این موضوع در نهایت دستاویزی برای توجیه نتایج آتی به دست مربی نخواهد داد و در نهایت این مربی است که با دور کردن ذهنیت بهانهجویی از بازیکنان آنها را برای کسب موفقیت تشنه و حریص میکند وگرنه مربی اگر خود به دام بهانهجویی بیفتد ویروس بهانهجویی را به جان بازیکنان نیز خواهند انداخت و سقف انتظارات هواداران نیز کوتاه میشود.
اگر شرایط ایدهآل باشد و اگر فوتبال ایران همه المانهای اقتصادی و مدیریتی حرفهای را داشت که بهترین مربیان دنیا و ستارههای رنگارنگ را میشد در استقلال و پرسپولیس جذب کرد. اگر فوتبال ایران ساختاری حرفهای داشت که دیگر برانکو ایوانکوویچ گزینه اول سرمربیگری تیم ملیاش در سال ۸۲ نبود. اما این هنر برانکو بود که با سرسختی، سختکوشی و همچنین داشتن «هنر سازگاری» کاری کند که سه سال روی نیمکت تیم ملی و پنج سال روی نیمکت پرسپولیس بنشیند. وگرنه اگر همه چیز ایدهال بود که چه بسا همچنان استراماچونی و چه بسا مربی نامدارتری روی نیمکت استقلال بود!
منبع:ورزش سه