سایت خبری پرسون ـ خدا را شکر که پسرم را کشتم، آرام شدم، گفتم از خانه برو، وگرنه میکشمت، اما نرفت!
اینها اعترافات تلخ و هولناک پدری است که با همدستی همسرش فرزند جوان و کارگردان خود را به قتل رسانده، جسدش را مثله کرده و بعد از بستهبندی، آن را در سطلهای زباله میاندازد.
خبر قتل بابک خرمدین کارگردان سینمای کشور توسط پدر و مادرش چند هفتهای است در صدر اخبار رسانهها و فضای مجازی است.
علت و انگیزه قتل همان چند کلمه است: پسرم از بچگی ما را اذیت میکرد! چند روز پیش هم فیلم وحشتناکی از قتل یک پسر جوان توسط خانواده وی در اهواز منتشر گردید، فیلم به حدی وحشیانه بود که نگاه کردن به آن قلبی قسی و خشن میخواست.
با هیچ واژه و کلمهای نمیتوان چنین جنایاتی را تحلیل کرد، اساسا کلمات و معانی آن در برابر این رخدادها به بنبست می رسند در مغز انسان نمیگنجد پدر و مادری فرزند خود را به چنین شیوه سبعانهای نابود کنند، شیوهای که حتی در میان حیوانات نیز به ندرت اتفاق میافتد.
جامعه شناسان بروز چنین رفتارهایی را به شکاف نسلها ارتباط میدهند، شکافی که نتیجه شتاب تحولات دنیای امروز است به نحوی که حضور مسالمت آمیز دو نسل با دو دنیای متفاوت را در کنار یکدیگر غیرممکن ساخته است.
اما فارغ از نطریههای جامعه شناسی، آنچه در خصوص این موضوع و شرایط روزهای حاضر مملکت ما واضح و مبرهن است این که جامعه ایرانی از مفاهیمی همچون عاطفه گری، عشق، محبت ورزی، زیبایی شناسی و .. به شدت تهی و خالی شده است، هیچکس تحمل دیگری را ندارد. در روابط افراد و در بروز ناسازگاریها، این خشونت است که حرف آخر را میزند و روز بروز هم شدیدتر و پررنگ تر میشود اگر تا دیروز حیطه این خشونتها به مناطقی خاص یا بخشهایی از جامعه محدود بود، امروز دامنه آن تا عمق خانوادهها نفوذ کرده است. فقط می توان گفت این وضعیت، خطرناک و غیرقابل جبران است باید برای آن فکری کرد.
نویسنده: اردشیر محمدی ـ فعال رسانه و روزنامهنگار
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.