به گزارش سایت خبری پرسون، لابلای اخبار شُک آور و لاینقطع از مرگ و میر هنرمندان ، ورزشکاران و دیگر افراد شاخص جامعه ،خبر فوت ناگهانی آزاده نامداری رنگ و بوی دیگری داشت. خبری که ملغمه ای از تاسف، مظلومیت، بُهت، کوتاه بودن زندگی، توجه به ظرفیت متفاوت آدمها و حتی تناقض را به دل مردم ایران ریخت.
مرگ آزاده نامداری به علت حواشی اخیر زندگی شخصیش که سایه ی سنگینی روی زندگی حرفه ای و کاریش انداخته بود بیش از بقیه دیده و منعکس شد. زندگی نامداری پس از ماجرای معروفی که به کشف حجاب و نوشیدنیهای مشکوک به الکلی در خارج کشور معروف شد و تصاویرش توسط شخصی منتشر شد، دیگر هیچ وقت به حالت عادی برنگشت. حتی حاشیه های ازدواجش با فرزاد حسنی، دیگر مجری پر حاشیه و طلاقشان هم اینقدر تیتر نشد.
طبیعتا واکنش جامعه بسیار منفی بود زیرا آنچه میدید یا میخواستند ببیند این بود: شخصی که در داخل کشور به چادری بودنش افتخار میکرد و این نوع حجاب را در رسانه ها ترویج میکرد، به ناگاه در خارج و احتمالا بدور از چشم همه، بلکل به آنچه بصورت ایدئولوژیک پذیرفته و شناخته بود، پشت کرد. این تصویری بود که جامعه درست یا غلط از نامداری دریافت کرد و سیل انتقادها را علیه ش به راه انداخت. قضاوت شد، نقد شد، هجو شد و حتی توسط همکاران و برخی همقطارانش طنز و بایکوت شد.
پس لرزه ها را در سکوت و انزوا تحمل کرد و آنقدر سخت براو گذشت که آنچه نباید میشد شد. مرگش هم حداقل تا الان مثل زندگی ش از حاشیه خالی نبود. نوع مرگ که تا این لحظه خودکشی عنوان شده آن هم درتنهایی، خبر بارداریش که سریعا تکذیب شد و نامه ای که خطاب به دخترش از او بجا مانده همه از عوامل جذاب رسانه های سفید و زرد برای تولید محتوای صحیح و غلط اند.
برخی جامعه و رسانه ها را مقصر دانستند و گفتند اگر حرف مردم نبود و رسانه ها دامن نمیزدند اینطور نمیشد، برخی فضای مجازی قدیم را زیر و رو کردند تا پُست هایی که نامداری را نقد کرده بودند را ملامت گرانه بازنشر کنند ، برخی با نگاه توطئه مآبانه آن را پوششی برای به حاشیه راندن قرار داد ۲۵ساله باچین عنوان کردند، بعضی گفتند تقصیر ساختار غلط صداوسیماست که عواملش را مجبور به ابراز چیزی میکند که علاقه یا اعتقادی به آن ندارند، برخی خونَش را گردن شخصی که عکسها را منتشر کرده بود انداختند، برخی هم مثل همیشه و در غیراخلاقی ترین حالت ، سوژه ی طنزش کردند.
اما واقعیت این است همه اینها هم مقصرند و هم نیستند. یعنی هرکدام از عوامل و اتفاقات فوق شاید سهمی در این پایان تراژدیک داشته باشند اما تیر خلاص نبوده اند. حقیقت این است که جامعه [و خصوصا بخش عوامش] و رسانه [خصوصا بخش زردش] همین است که هستند. نگاهی سطحی، قضاوتی عجولانه، اخباری کم صحت ، طرفدارانی زیاد و شاخ و برگها و گمانه هایی بی انتها و اغلب بی اساس. خواص هم در کنار این جامعه بزعم خود سکوت نکردند و نامداری را به ورطه انتقاد کشیدند تا یا اظهار نظری کرده باشند یا با مردم همراه شده باشند یا در مواردی نسبت به کنش یک شخصیت شاخص در جامعه واکنش داشته باشند.
به زعم نگارنده بر منتقدین حرجی نیست. جامعه همیشه نسبت به اخبار، واکنش (تند یا ملایم با ایفای نقش رسانه ها ) نشان میدهد. زرد نگاران بی رحمانه مینگارند و افکار عمومی با ولع میبلعند و بازخورد نشان میدهد. اینجاست که نقش نویسندگان، روانشناسان، جامعه شناسان و فعالین رسانه در سوق دادن جامعه به اخذ تدبیر درست نمود میکند. در حقیقت خواص تحصیل کرده و عالِم به امور و وقایع روز باید جانب صحیح و خط مشی اصلح را با دلیل، منطق روز و علمی به مردم نشان دهند. تا جامعه بداند و آگاه شود نسبت به موارد اینچنینی چگونه بیندیشد، عکس العمل نشان دهد و در موارد لزوم مجازات کند.
آزاده از نبود آزادگی مرد. آزاده شاید به اندازه ی اسمش هم از جامعه و اطرافیانش آزادگی ندید. مردمی که روزی ساعتها پای برنامه هایش مینشستند و چه بسا چیزها آموختند براحتی پسش زدند. سازمانی که برایش کار میکرد و بیننده می افزود تنهایش گذاشت و به قول خودش "مگر یک آدم چقدر ظرفیت دارد؟" و چه دردی عظیم تر از بر باد رفتن یک شبه ی محبوبیت و مقبولیت و اعتبار آنهم بدون یک طرفه.
نوع مرگش اماحاوی پیام های بدتری ست. برای تمام کسانی که برای خودکشی دودل اند یا حتی به آن فکر کرده باشند یک هُل به سمت پایان است. شاید خیلی هاشان از خود بپرسند "وقتی آزاده توانسته ، چرا ما نتوانیم؟" یا با خود بگویند "او که رفت و راحت شد. وضع من که بدتر است و بهتر است دست بجنبانم." اصلا همین موارد اخلاقی از علل کمتر نشر دادن اخبار خودکشی در علم ژورنالیستیست.
بالاخره حواشی مرگ و زندگی آزاده هم مثل همه آدمها تمام میشود و به خاطره ها میپیوندد اما کاش ما بعنوان جامعه ، تمام جامعه ای که عوام و خواص است با یک پله ارتقای اخلاقی به این بلوغ برسیم که حتی اگر کسی اشتباهی کرد باید به اندازه اشتباهش تاوان دهد نه بیشتر ، یادبگیریم ظرفیت و تحمل آدمها نسبت به عوامل حتی ثابت متفاوت است، بیاموزیم قرار نیست درباره هرچیزی نظر دهیم، بدانیم کلمات همیشه بیشتر از گلوله ها آدم کشته اند، یادمان بیاید عزتمندی و ارزشگذاری را به بعد از مرگ موکول نکنیم، بدانیم هرکدام از ما خطاهای بیشتر یا بدتری مرتکب شده یا خواهیم شد که تصور بی آبرویی برایمان برابر مرگ است، آگاه باشیم جامعه هیجانی، خشن و عجول هیچوقت نمیتواند مدافع و پشتییان اعضایش باشد. و در پایان به خودمان و در خلوت خودمان بگوییم از ادعا تا آزادگی واقعی راه زیاد است ، حتی اگر نامدار باشیم.
نویسنده: عباس مدحجی