سایت خبری پرسون- محمّدجعفرِ امیرمحلّاتی نوشت: روز یکشنبه 26 بهمنماه 1399، خبری منتشر شد تحت عنوان «سفیر عراق در واتیکان: آیتاللّه سیستانی و پاپ فرانسیس سندِ ’برادری انسانی‘ امضا میکنند».
این خبر به نقل از رحمان العامری، سفیر عراق در واتیکان، درج و پیشبینی شده بود که این سند در دیدار قریبالوقوع پاپ از عراق به امضای پاپ و مرجعیت عالی شیعه در عراق برسد. چند روز بعد تکذیبیه ای در رسانه ها منتشر شد که دیدار یا امضای سند برادری را منتفی دانست. اینکه امضای آن سند که نشانه ارتقای تمدنی در گفتگوی بین الادیان است رخ دهد یا نه، چیزی از اهمیت و ضرورت آن میکاهد. نوشته زیر برای نسلی و رهبرانی است که به جهان پسا جنگ و دوستی به مثابه جهان بینی میاندیشند.
این نگارنده، که چندی در سمت سفیر در سازمان ملل حضور داشتهام و در تصویب قطعنامۀ 598 و برقراری صلح بین ایران و عراق کوشیدهام و نیز قریب 14 سال است که به تدریس الاهیّات صلح و دوستی اشتغال دارم، با خواندن خبر فوق متوجّه نیاز جدّیِ الاهیّات صلح جهانی به اصطلاحپردازی کارگشا در روابطِ انسانی شدم. همزمان، از دوستی فرهیخته پیامی دریافت کردم که «ایکاش، بهجای ترکیبِ ’برادری انسانی‘ در سند توافقیِ پاپ و آیتاللّه سیستانی از اصطلاح ’دوستی‘ استفاده شود». سخن ایشان را تأیید و دلایل خود را، بهشرح زیر، خدمتشان ابراز داشتم.
از میان مقالههایی که در دوستیپژوهیِ نوین، به طور برجسته، تأثیرگذار بودهاند، نوشته خانم سیبل شوارزنباخ، استاد دانشگاه شهر نیویورک، است که تحت عنوان «برادری، همبستگی، و دوستی شهروندی»، منتشر شده و ترجمۀ آن در کتاب دوستی در سپهر اندیشگی شرق و غرب آمده است.
در این مقاله، نویسنده بیان میدارد که چرا بسیاری از فلاسفۀ معاصر و مصلحین اجتماعی نیاز به اصطلاح و مفهومی دارند که موجب تحکیم قوام اجتماعی مردمان در یک واحد سیاسی (مثلاً اتحادیه، کشور یا جامعهای کوچکتر) شود. به سبب همین نیاز، فلاسفۀ اجتماعی عمدتاً به سراغِ سه اصطلاح «دوستی شهروندی» در آثار ارسطو؛ «اخوّت یا برادری» در آثار روسو و جان رالز؛ و بالأخره، «همبستگی» در آثار فلاسفۀ مارکسیست رفتهاند.
بهنظر خانم شوارزنباخ، از بین سه اصطلاح پُرطرفدار، دوستیِ شهروندی (Civic Friendship)، بنا به دلایلی چند، بر دو اصطلاح دیگر مُرَجَّح است. در مورد «برادری» -که بهصورت یکی از شعارهای اصلی در انقلاب فرانسه به کار رفت، و در برخی متون الاهیّاتی هم مورد توجّه است، چند نکته وجود دارد. مهمترینِ آنها، این است که برادری بارِ سنگینِ جنسیّتی دارد و بیانگرِ روابطِ دوستانۀ خواهران نیست. دیگر اینکه، بیشتر در چهارچوبِ نظامات دینی بکار میرود. بنابراین، بخشی از جوامع را از شمولِ توجّه خارج میکند. از این گذشته، برادری نوعی ارتباط خونی را به ذهن متبادر میسازد و بسیاری را از حیطۀ خویشاوندی خارج میکند. همچنین، برادری در حزب نازی آلمان نیز مورد استفاده بوده. به نظر نویسنده، شاید به همین دلایل شعارهای سهگانۀ انقلاب فرانسه ــ یعنی «آزادی، برابری و برادری» ــ در اعلامیّۀ استقلال آمریکا به سه شعارِ «زندگی، آزادی و جستوجوی شادی» تبدیل شد.
شوارزنباخ، معتقد است که به دلیل اشکالات فوق، اصطلاح برادری - که در قرن هجدهم میلادی، مورد استفادۀ فلاسفه و فعّالانِ سیاسی بود - در قرن نوزدهم کمکم جای خود را به اصطلاحات «وحدت» و «همبستگی» داد. همبستگی، عمدتاً به مدد نوشتههای فلاسفۀ سیاسی مارکسیست رواج یافت، زیرا این دسته از فیلسوفان میپنداشتند که فراخوان مدرن برای تثبیت حقوق فردی و شهروندی باید از مفاهیم جزئینگر، اعم از قومیّت، نژاد، سرزمین، یا مالکیّتِ خاص، فراتر باشد. همبستگی، در نگاه فلاسفۀ قرنِ نوزدهم، مستلزمِ «با هم ایستادن»، «نبرد برای آزادی انسان از بردگی»، یا «مقابله با لشکر سرکوبگران» بود. این اصطلاح، در قرن بیستم، بیشتر در اتّحادیّههای کارگری و جنگهای ضداستعماری بهکار رفت.
بدین ترتیب، گرچه دامنۀ شمول کلمۀ همبستگی فراتر از برادری است، اصطلاحِ شامل و کاملی برای در بر گرفتنِ کلِّ جوامع انسانی نیست؛ بلکه بیشتر در فضای روابط اقتصادی- استعماری تعریف شده و مستلزمِ نوعی مبارزه طبقاتی و نبردهای فراملیتی است.
و امّا دوستیِ شهروندی نیز، که مورد نظر ارسطو بود، در عمل، بهشدت نخبهگرا بود و عدّۀ بسیاری را خارج از معادلۀ خود قرار میداد. مثلاً ارسطو، برابری انسانی با بردگان را برنمیتافت. با این وجود، میان سه اصطلاح اشاره شده، کلمۀ دوستی، در مفهوم مدرن آن، خیلی بهتر و شاملتر از اصطلاحات برادری و همبستگی به نظر میرسد؛ زیرا در دوستی، سهگانۀ «آگاهیِ متقابل از برابریِ اخلاقیِ دیگری»، «حُسننیّتِ متقابل نسبت به آنها»، و «رفتار متقابلاً سودمند» در جامعه رایجتر و شاملتر است.
مهم است که خوانندگان توجّه کنند که برخی از خشونتپژوهانِ معاصر ــ مثل هانا آرِنت، اسلاوُی ژیژِک، و بیونگ چولهان ــ در آثار خود، نسبت به سوءاستفاده از اصطلاحات برادری، همبستگی، و عشق به همسایه ــ که از اصطلاحات مهم مسیحی است ــ هشدار دادهاند.
ژیژِک، در نقد اصطلاح مسیحیِ "عشق به همسایه" میگوید که نفسِ تصوّر همسایه، متضمّنِ خروجِ غیرهمسایه از شمول نگاه عاطفی است. او میگوید که عشق به همسایه بدونِ تصوّرِ دشمنی متجلّی نمیشود و لذا مشکلِ این اندیشه ضرورتِ وجودِ دشمنان است. این همان مشکلی است که کارل اِشمیت ــ اثرگذارترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم ــ با آن درگیر بود و نمیتوانست وحدت ملّی را بدون وجود دشمن ملّی تصور و تصدیق کند.
پس از ملاحظات فوق، این سؤال مطرح میشود که اگر بخواهیم در بیانیّۀ مشترک یا سند توافقی فرضی بین پاپ و آیت الله بدیلِ شاملتر و کاملتری برای اصطلاح «برادری انسانی» بهکار بگیریم، چه ترکیبی را جایگزین کنیم؟
بهنظر نگارنده، ترکیب «دوستی جهانوندی» (Cosmopolitan Friendship)، بسیار بهتر از اصطلاحاتِ شهروندی، برادری، همبستگی، وحدت و غیره ایفای نقش میکند.
برای این پیشنهاد دلایلی چند دارم:
کلمۀ دوستی ریشههای بسیار استواری در فرهنگ ایران باستان، فرهنگ اسلامی، و نیز در فرهنگ یونانی دارند و کلّیّۀ ادیانِ ابراهیمی نیز از آن استقبال کردهاند. یاد آوریم که بنیان گذار مذاهب ابراهیمی از خداوند لقب خلیل (دوست) گرفت. جناب پاپ میداند که آخرین سخن حضرت مسیح(ع) به حواریون، طبق روایت انجیل، این بود: «اکنون که من پیامِ الهی را به طور کامل به شما ابلاغ کردهام، شما را از این پس دوست مینامم».
حکمای اسلامی نیز از موضوعِ دوستی در اندیشۀ ارسطویی استقبال کردهاند و امثال ابوعلی مسکویه، راغب اصفهانی، و نصیرالدین طوسی بر غنای آن افزودهاند (نگاه کنید به کتاب دوستی، بهمثابه جهانبینی).
واژۀ دوستی نهتنها انسانها، بلکه عالَمِ طبیعت را در بر میگیرد و فعّالان محیطزیست را همراه میکند. کلمۀ جهانوند، در قیاس با کلمۀ شهروند، گسترۀ مفهومی کلانتری دارد. اگر شهروند به حقوق و مسئولیّتهای ملّیِ خود واقف است، جهانوند با نگاه به کل جهان بهمثابه وطن انسان، به حقوق و مسئولیّتهای فراسرزمینیِ خود آگاه است و عمل میکند.
امضای یک پاپ و یک آیتاللّه بر سند «دوستیِ جهانوندی» - هرگاه که رخ دهد- میتواند منشور ملل متّحد را نیز ارتقا دهد و بشارتدهندۀ مودّت جهانی باشد.