کردستان ـ گفتوگو با هنرمندانی که در فرسنگ ها دور از شما هستند کار سختی است؛ اگر هم در پایتخت زندگی کنند دشواریاش دوچندان میشود. البته ما کارهای سختتر از این را هم در رسانه ها انجام میدهیم؛ آن هم وقتی که مرزها را کنار میگذاریم و با آنورِ آبیها مصاحبه میکنیم. به هر روی، این بار زمانی به سراغ سوژۀ موردنظرمان رفتیم که میدانستیم او روزهای شلوغی را میگذراند و کار ما هم سخت میشود.
جشنواره فجر هنوز تمام نشده بود که شمارهاش را پیدا کردیم. البته از قبل هم به دنبال پیدا کردنش بودیم اما انگار قرعه به نام روزهای جشنواره افتاد. راستش فکر نمیکردیم به این زودی موفق شویم با اوگفتوگوکنیم؛ برای همین وقتی شمارهاش را گرفتیم با خود گفتیم که جواب نخواهد داد و نامش را باید بگذاریم در لیست روزهای آینده.
هنگامی که سرش خلوتتر شد، در نخستین تماس جواب داد و آنقدر گرم برخورد کرد که همه آن فکرها از سرمان پرید. سؤالها را از او پرسیدیم و ارسلان امیری در نهایتِ صبوری به تمام آنان پاسخ داد که به همین خاطر بسیار قدردانش هستیم.
ارسلان امیری مستندساز، فیلمنامهنویس، تدوینگر و کارگردان کُرد است.
وی امسال نخستین فیلم سینمایی خود را به نام «زالاوا» ساخت که کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین در ۱۰ رشته شد.
این فیلمساز به عنوان فیلمنامهنویس و تدوینگر در فیلم سینمایی «ناهید» به کارگردانی آیدا پناهنده همکاری کرد که موفق به دریافت جایزۀ «آینده نویدبخش» از جشنوارۀ فیلم کن ۲۰۱۵ در بخش نوعی نگاه شد.
امیری 3 بار در جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم نامهبود و سرانجام در جشنواره امسال، سیمرغِ بلورینِ بهترین کارگردانی و سیمرغِ بلورین بهترین فیلمنامه را برای فیلم زالاوا دریافت کرد.
گفتوگوی خواندنیمان از روزهای کودکی ارسلان امیری تا روزهای جشنوارۀ فجر را در ادامه میخوانید:
ارسلان امیری، نامی که این روزها بیش از گذشته به گوش اهالی سینما و فرهنگ میرسد، در کجا به دنیا آمد؟
من متولد سنندج هستم؛ از مادری کرمانشاهی و پدری سنندجی. مادرم از روستای مرزبانی و اصالتاً بیلواری است اما پدرم از منطقۀ لیلاخ است و در دهگلان به دنیا آمده.
نوستالژیکترین تصویر دوران کودکیتان چه بود؟
آدم چندان نوستالژیکی نیستم اما مثل بیشتر هم نسلیهایم، اولین تصاویری که از کودکی به خاطر میآورم، بمباران است. پس از آن، پادگان لشکر 28 سنندج، باغهای سبز روستای مرزبانی، رودخانۀ دهگلان و فوتبال، همه تصاویر دوران کودکیام هستند.
معمولا آنهایی که به سمت هنر و سینما میروند، نقطۀ عطفی در کودکی یا نوجوانی دارند که به آنها تلنگر زده تا این مسیر را پیش ببرند. این نقطۀ عطف در زندگی شما چگونه رقم خورد؟
نمیدانم. راستش تشخیص آن سخت است. شاید ژن هم تأثیر داشته باشد. خوب به خاطر دارم وقتی کلاس پنجم بودم انشایی نوشتم؛ از آنها که از روزهای آینده میگویند و آرزوها و کارهایی که بچهها میخواهند روزی انجام دهند. در آن انشا نوشتم آرزو دارم نویسنده شوم یا رانندۀ تریلی ترانزیت تا به خارج سفر کنم اما منشأ تأثیرات برایم مشخص نیست.
مسیر کار هنری از آغاز تا امروز برای شما چگونه گذشت؟ کار را در شهرستان زادگاهتان آغاز کردید؟
من درس خواندم و البته شاگرد زرنگی هم بودم. در آن روزگار همه میخواستند مهندس شوم برای همین مسیر رسیدن به آن را در پیش گرفتم. رشتۀ ریاضیفیزیک را انتخاب کردم اما نشد. شکست خوردم. فوتبالیست هم که نشده بودم. راستش انگار راه نجات، «سینما» بود. پس از اینکه تصمیم گرفتم راه سینما را در پیش بگیرم، دیگر مسیر خیلی پیچیده نبود. به انجمن سینمای جوان سنندج رفتم. مقصد بعدیام پایتخت بود. به دانشگاه هنر و دانشگاه تهران رفتم تا کنون که به فیلمسازی رسیدم.
علاقه شما به زادگاه و خاستگاهتان در همهجا مشخص است؛ از پستهای اینستاگرامی گرفته تا میادین جدیتری مثل سینما که انتخاب کردید نخستین اثر سینماییتان دربارۀ مردم کُرد باشد.اینها نشان میدهد ارسلان امیری یک کُرد باتعصب است و همچنان دل در گرو دیارش دارد. هنوز به زادگاهتان سفر میکنید؟
بله. سالی دو سه بار به آن سمتها میروم و به سنندج و کرمانشاه سفر میکنم.
روزی عکسی از مادربزرگتان در کنار زنان دیگر با لباس کُردی در روستایی میان کامیاران و کرمانشاه در صفحۀ شخصیتان منتشر کردید؛ کاری که نشان میدهد گذشتِ زمان چیزی از عشق شما به گذشتهتان کم نخواهد کرد. چقدر به گذشته و آن مردمان فکر میکنید؟
من به گذشته و مردم سرزمینم تعلق دارم. باید بگویم هویتِ ارسلان امیری از آنجاست. بدون آنها رنگ و لحنی مختص به خود نخواهم داشت. با این همه من به گذشته نگاه اندوهناکی ندارم. گاه برای صمیمیتهایشان دلتنگ میشوم و از اینکه در دوره کنونی و رفاه نسبی و اینترنت زندگی نکردهاند برایشان غصه میخورم.
با وجود این خیلی دور از انتظار نبود که در آثار سینماییتان هم به مردم کُرد بپردازید.
بله. بدون شک فیلمساختن در جایی که میشناسم برایم راحتتر است. اقلیم، مردم، فرهنگ و... همه چیزِ این مردم از زمانی که به این دنیا چشم گشودم با من بوده است. به هرحال میتوانم خودم را در آینه جامعه بازتاب دهم.
به فیلم زالاوا بپردازیم؛ اولین اثر سینمایی شما که در جشنوارۀ فیلم فجر خوش درخشید. در نخستین خبرها از فیلم آمد که زالاوا داستانی خیالی با مردمان سرزمینی خیالی است؛ اما در ادامه گفته شد حوادث فیلم بر اساس واقعیت است. به طور کلی ایدۀ ساخت زالاوا از کجا آمد؟
همه چیز به کودکی من بازمیگردد. پدرم روزی داستانی از اجداد ما به نام «بابا زاله» تعریف کرد که جنی را تسخیر کرده و سنجاقی به او زده است تا به خانوادۀ بابا زاله خدمت کند. این داستان الهامبخش من شد؛ خصوصاً که پدرم آن را خیلی جدی تعریف میکرد.
باوری که پدر و خانواده پدری به این ماجرا داشتند من را به مسئله «باور» علاقهمند کرد؛ همانطور که بسیاری از مردمِ آن زمان چنین باورهایی به مسائلی از این دست داشتند. این، داستانِ ساختِ زالاوا بود.
در سینمای محافظهکار، محدود و تکرارپذیرِ ایران پرداختن به سوژههایی همچون زالاوا شجاعت خاصی میخواهد؛ کاری که حتی کارگردانان باسابقه هم ترجیح میدهند به سمت آن نروند. فکر میکنید چرا ارسلان امیری زالاوا را ساخت؟
این مسئله به خود فرد بازمیگردد. برخی شاید تصمیم بگیرند مسیرهای رفته را دوباره بروند اما من همیشه دوست داشتم فیلمی بسازم که تکراری نباشد؛ کاری که شبیه حس و حال و نگاه خودِ ارسلان امیری باشد. به نظرم به شجاعتِ زیادی نیاز ندارد بلکه تنها یک انتخاب است.
برخی از منتقدان معتقد بودند داستان فیلم در ژانر سردرگم است. آیا زالاوا درامی تاریخی، کمدی یا ترسناک است؟
این سردرگمی نه عیب بلکه ویژگی یک ژانر مخصوص است. اصطلاحاً به این ژانرِ سردرگم «سینمای هیبریدی» میگویند که تلفیقی از چند ژانر است. زالاوا هم از نظر برخی منتقدان وحشت ـ معمایی است و از نظر بعضی دلهره ـ رازآمیز ـ کمدیسیاه. این ویژگی سینمای هیبریدی یا بینژانری است که هرکه کار را ببیند یکی از این ژانرها را برای آن برمیگزیند.
چرا تصمیم گرفتید فیلمی دربارۀ مردم کُرد و با دیالوگهای کُردی بسازید؟
ببینید مسئله زبان برای فیلم خیلی مهم است. بخشی از آن تجاری و بخش دیگر هنری و اتمسفری است؛ البته بخش دیگری نیز دارد و آن هم سلیقۀ کارگردان است. همانطور که میدانید من اصالتاً کُرد هستم و جنسِ ایدهای که سراغِ من آمد از فضای کُردی بود. پدرم با زبان کُردی برایم قصه تعریف میکرد و داستان از همان اتمسفر میآمد؛ بنابراین برای اورجینال بودن باید در این فضا فیلم ساخته میشد. دوست داشتم فیلم صددرصد کُردی باشد؛ چون اتمسفر و فرهنگ فولکلور سینمای کُردی را دوست دارم وقتی زبانِ یک فیلم کُردی است با خود لباس، فرهنگ، زبان و دغدغههای آن قوم را نیز همراه میکند.
زالاوا در سطح داستان، نشانههای کُردی دارد اما در عمق به فرهنگ مردم آن سرزمین هیچ ربطی ندارد. میتوان گفت فیلم، نمادین و متعلق به تمام فرهنگهاست.
چرا برای نقشهای اصلیِ زالاوا از بازیگران غیرکُرد استفاده کردید؟ فکر میکنید آنها به خوبی توانستند از پسِ لهجه و زبان کُردی بربیایند؟
بنا به دلایلی امکان بهرهمندی از بازیگران کُرد حرفهای سینمای ایران میسر نشد. تنها سه بازیگر در ایفای زبان و بدن کُردها بسیار خوب بودند.
برخی از منتقدان میگویند «نویدپورفرج»، شخصیت اصلی فیلم با آنکه کرمانشاهی است نتوانسته به خوبی از پسِ دیالوگهای کُردی بربیاید. دراین باره چه فکر میکنید؟
ببینید اینکه نوید پورفرج یک نقش کاملاً کُردی یا کرمانشاهی را ایفا کند خواستۀ ما نبود. این اشتباه منتقدان است که فکر میکنند او نتوانسته چنین نقشی را بازی کند. همانطور که در داستان گفته میشود نوید پورفرج در یتیم خانه پرورش یافته و اصلاً معلوم نیست کرمانشاهی باشد. از طرفی، عمداً نمیخواستیم خیلی لهجه کرمانشاهی را غلیظ تلفظ کند؛ این کار هم منطق داستانی دارد و هم برای کسانی که با لهجه آشنا نیستند فهمش دشوار میشود و به زیرنویس نیاز دارد. به نظرم اتفاقاً نوید کارِ بسیار سختی در تعادلدادن به لهجه و حفظ انسجام حسی بازیاش داشت.
فیلمبرداری زالاوا در همدان، تهران و کردستان انجام شد. به فیلمبرداری در کرمانشاه هم فکر کرده بودید؟
بله؛ اما به دلایلی سرانجام سه شهری که نام بردید مقصدِ ما برای فیلمبرداری زالاوا شدند.
بومیسازی در فیلم را چگونه میبینید؟ آیا این کار باعث نشده میان درامبودن، خندهدار و ترسناکبودن گرفتار شود؟
همانطور که پیشتر توضیح دادم این سردرگمی، ویژگی سینمای هیبریدی و بینژانری است. چنین برداشتی نشانۀ نقص کار و یا اینکه اثر نتوانسته ژانر ویژۀ خود را انتخاب کند نیست. سینمای هیبریدی، سینمایی بینژانری است. زالاوا به خوبی نشان داد که میان چند ژانر قرار گرفته تا در حوزۀ سینمای هیبریدی باشد.
انتظارات شما از جشنوارۀ فجر برآورده شد؟ فکر میکردید کار تا این حد دیده شود یا انتظار داشتید در بخشهای دیگر همچون نقشهای اصلی، بازیگران نامزدشوند و یا حتی جایزۀ سیمرغ دریافت کنند؟
بله. میدانستم کار دیده میشود. برایم دور از انتظار نبود که زالاوا کاندیداشود و سیمرغ بگیرد اما راستش انتظار من بیش از اینها بود. فکر میکردم همانطور که در 10 رشته نامزد شد، سیمرغهای بیشتری هم دریافت کند.
زمانی که جشنوارۀ فیلم فجر امسال آغاز شد، در خبرها آمد که برای نخستینبار یک زوج کارگردان، رقیبِ یکدیگر در این جشنواره هستند؛ شما و همسرتان «آیدا پناهنده». از طرف دیگر ایشان در فیلمنامۀ زالاوا هم با شما همکار بودند. در آمار نهایی و از نظر هیات داوران، زالاوا از فیلم تیتی موفقتر بود. شما فکر میکنیدکدامیک گوی رقابت را بردید؟
رقابتی در کار نبود. ما در گذشته بارها با یکدیگر کار کردیم و در زالاوا نیز چنین بود. تیتی، بیشتر، فیلمِ محبوب منتقدان و مردم شد و دیدیم که عوامل، مردم و حتی منتقدان بارها از آن نام میبردند.
در جغرافیای کُردی مشکلات و محرومیتهای زیادی وجود دارد که شاید پدیدۀ کولبری مهمترین آنها باشد اما با وجوداین، تاکنون کسی به صورت جدی برای ساخت فیلم در این حوزه اقدام نکرده است. آیا ساخت فیلم در این حوزه محدودیت خاصی دارد و شهامت خاصی میخواهد؟ فکر میکنید ارسلان امیری در آینده این شجاعت را خواهد داشت؟
ببینید تعدادی فیلم با موضوع مشکلات اجتماعی در منطقه کُردنشین در حال ساخت است. البته شکلِ بیان دغدغهها در فیلمسازان گوناگون متفاوت است. اگر نیک بنگریم زالاوا دربارۀ همین مشکلات دغدغه دارد.
ما در جغرافیای کُردی بازیگران، کارگردانان و هنرمندان زیادی داریم؛ از فرهاد اصلانی گرفته تا نوید محمدزاده، هوتن شکیبا، سعید آقاخانی، پروانه معصومی و... آیا در برنامهتان هست که از بازیگران مطرح کُرد هم استفاده کنید؟
بله. اگر وقت داشته باشند، حتماً!
آیا با کارگردانان کُرد مانند سعید آقاخانی، بهمن قبادی و شهرام مکری در ارتباط هستید؟ تلاش کردهاید که از آنها برای ساخت فیلم ایده و کمک بگیرید؟
با این دوستان که نام بردید آشنایی دارم؛ اما تاکنون فرصتِ همکاری پیش نیامده است.
اصولاً میگویند کارگردانان، فیلمها را یا براساس دلِ خود میسازند یا براساس صنعت سینما و گیشه و یا براساسِ واکنش مخاطب. شما فیلم خود را بر طبق کدام موضوع کارگردانی کردید و ساختید؟
نمیخواهم شعار بدهم و محکم بگویم نه! اگر بخواهم واقعیت را بگویم، دلِ من گیشهپسند نیز هست اما به روش خودم این کار را انجام میدهم.
آیا میتوانیم منتظر حضور فیلم در جشنوارههای بینالمللی هم باشیم؟
با توجه به وضعیت کرونا دشوار است اما امید همیشه هست.
ما چندی پیش در مصاحبه با «احسان محمدی» یکی از نویسندههای معروف کُرد مصاحبه میکردیم. ایشان معتقد بود در کنار نشاندادن محرومیتها و فقر و معضلات فراوان کُردها، باید سعی کنیم چهره بدی را که از کُردها در ذهن برخی مردم نقش بسته است پاک کنیم و زیباییهای منطقهمان را هم به مردم نشان دهیم. به نظر شما در این بین وظیفۀ هنرمندان و سینماگران چیست؟ تا چه حد موافق این قضیه هستید؟
بله. کاملا موافقم. هنرمند و اصولا سینماگر چنین توانی دارد که علاوه بر نمایشدادن دردها، زیباییها را نیز به مخاطب معرفی کند.
مناطق کُردنشین در طول جنگ همواره مورد شدیدترین و ناجوانمردانهترین حملات قرار گرفتهاند اما هیچگاه آنطور که باید به آنها پرداخته نشده است. در سالهای اخیر فیلمهایی مانند «رد خون» یا «درخت گردو» سعی کردهاند کمی از این مشکلات را به تصویر بکشند. شما با این سبک از فیلمسازی موافق هستید؟ آیا ممکن است به این حوزه یعنی سینمای جنگ هم وارد شوید؟ بههرحال شما خودتان کُرد هستید و اگر فیلمی دربارۀ مشکلات کُردها بسازید چون خودتان آن را لمس کردهاید، بیشتر به دل مخاطب مینشیند.
به نظرم لزومی به تقلید نیست. همانطور که در خلال صحبتهایمان گفتم، من انتخاب کردم تا راه جدیدی بروم که البته شما از آن با عنوان شهامت نام بردید و من انتخاب. فکر میکنم اگر هنرمند یا فیلمساز، سبک و مضمونهای مورد علاقه خودش را دنبال کند و صادق باشد جامعه نیز در آن بازتاب پیدا خواهد کرد.
گفتگو: حسنا مهدویمهر