به گزارش سایت خبری پُرسون، روزنامه شرق نوشت: علائم آمریکا حاکی از بیتفاوتی درباره مذاکره با ایران تاکتیکی است یا راهبردی؟
اساسا از منظر آمریکا چرا این کشور باید در این مقطع زمانی با ایران مذاکره کند؟ اگر هدف نهایی آمریکا تضعیف ایران یا فراتر از آن است، چرا آمریکا باید به ایران فرصت تنفس و رهایی از مشکلات موجود را بدهد؟ در شرایطی که آمریکا مدعی است فوریت خطر هستهای ایران منتفی شده و اقتصاد ایران تحت فشار مضاعف قرار گرفته است، مذاکره واقعی با ایران چه منافع یا دستاوردی برای آمریکا میتواند داشته باشد؟
1- این تصور که چون آمریکا برنامه هستهای ایران را غیرفعال کرده و احتمالا به تهدید ناشی از آن پایان داده، پس قاعدتا یا هدفش باید ادامه فشار به قصد تضعیف بیشتر ایران باشد یا نباید دیگر با ایران کار داشته باشد، بر فرض درستی استوار نیست.
نه ایران کشور کماهمیتی است، نه آمریکا هدف تغییر نظام یا فروپاشی ایران را دنبال میکند. اسرائیل با هدف اعمال هژمونی بر منطقه ممکن است در پی تغییر نظام یا فروپاشی ایران باشد، اما آمریکا نمیتواند چنین هدفی را دنبال کند. فروپاشی ایران بهعنوان مهمترین کشور منطقه و مهمترین کشور در حوزه خلیج فارس و دریای عمان و قرارداشتن در جوار منابع نفتی عظیم منطقه، تهدیدی برای حوزههای ژئوپلیتیک اطراف ایران خواهد بود و موجب افزایش شدید قیمت نفت خواهد شد.
مخاطرات فرضی ناشی از فروپاشی ایران میتواند مسری و گسترشیابنده باشد و فقط آمریکا با صرف هزینههای زیاد مالی و انسانی ممکن است بتواند قادر به مهار و کنترل آن باشد. در همین باره، سیاست داخلی آمریکا و پایگاه اجتماعی ترامپ به او اجازه نمیدهد که وارد چنین وادیها و «جنگهای بیپایان» احتمالی شود؛ جنگهایی که تصویر روشنی از آینده آن وجود نخواهد داشت. بخش مهمی از پایگاه اجتماعی ترامپ که سخت مخالف درگیرشدن آمریکا در چنین ماجراجوییها در خارج است، با حمله محدود به تأسیسات هستهای ایران نیز مخالف بود و به همین دلیل اخیرا تقابلهایی نیز با اسرائیل داشته است.
2- پیشفرض نادرست دیگر این سؤالها این است که گویا رابطه بین ایران و آمریکا محدود به برنامه هستهای ایران است و اگر قرار به گفتوگو در این مورد نباشد، پس دو کشور حرفی با هم ندارند. آمریکا به عنوان قدرت جهانی و ایران به عنوان کشوری با بهترین موقعیت ژئوپلیتیک که بالقوه قویترین کشور منطقه است، مستعد آناند که بیشترین تعامل (یا تقابل) را با هم داشته باشند. در دوره 400ساله گذشته که قدرتهای جهانی مثل پرتغال، هلند، انگلیس و آمریکا در منطقه ما حضور داشتهاند، رابطه ایران با آنها همواره توأم با بیشترین تعامل (یا تقابل) بوده است. در حال و آینده نیز گریزی از اینکه یک هژمون جهانی در منطقه ما حضور داشته باشد، نیست و منطق قدرت و رقابت ایجاب میکند که ایران با قدرت جهانی بیشترین تعامل (یا تقابل) را داشته باشد.
3- تعامل بین قدرت جهانی غالب و قدرتهای منطقهای یک گزینه انتخابی نیست، بلکه ناگزیر است. قدرتهای جهانی به دلایلی که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مختصر است، خود را ناچار از حضور در مناطق مختلف میبینند. اگر ما به این الزام راه ندهیم، رقبای منطقهای ما جای ما را میگیرند و به ضرر ما از رابطه با قدرت جهانی بهره میبرند، کمااینکه طی پنج دهه اخیر چنین بوده است.
4- قدرت جهانی کنونی بهویژه با توجه به سیاستهای دولت کنونی آمریکا، طبعا ترجیح میدهد که کمتر درگیر تنش ژئوپلیتیک در منطقه ما باشد. آمریکا میداند که در صورت تخفیف تنش با ایران، فرصت مییابد که حضور نظامی خود در منطقه را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد و به مرور به صفر برساند. در چنین صورتی، علاوه بر اینکه از هزینههای آمریکا و از میزان مخاطرات محتمل کاسته خواهد شد، بلکه آمریکا امکان خواهد یافت تا بر تهدید اصلی یعنی چین متمرکز شود. تمایل برای شیفت به آسیا حداقل از دوره اوباما در مقامات آمریکایی وجود داشته است.
5- آمریکا به طور اعم و دولت ترامپ به طور اخص مایل به همکاری با ایران در حوزههای مختلف هستند. آنها مایلاند از دشمنیهای کنونی عبور کنند و بر کار با ایران که دارای استعدادهای عظیمی در بسیاری از حوزههاست، متمرکز شوند. ایران اخیرا در سطح بالا برای پذیرش سرمایههای آمریکایی اعلام آمادگی کرد. در واقع، مذاکره بین ایران و آمریکا باید بر چنین اموری متمرکز شود.
منبع: هم میهن