به گزارش سایت خبری پرسون، ابوالقاسم دلفی در یادداشتی نوشت:
آنچه پس از دو ماه زمامداری جو بایدن به عنوان رییسجمهور جدید ایالات متحده قابل درک است و علیرغم تمامی اظهارات قبل و بعد از ورود او به کاخ سفید در مورد بازگشت واشنگتن به برجام و ازسرگیری تعهدات بینالمللی امریکا در پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، همچنان شاهد تداوم سیاستهای دولت ترامپ و تعلل دولت بایدن در تدوین و اجرایی کردن راهبرد او در قبال بازگشت امریکا به جمع گروه کشورهای 1+5 هستیم. دولت جدید ایالات متحده امریکا پس از شروع به کار و در اولین چرخش از مواضع دوران انتخاباتی بایدن اعلام کرد که برای هرگونه تغییر و تحولی در راهبرد امریکا در قبال برجام، واشنگتن ابتدا با همپیمانان و شرکای منطقهای در خاورمیانه، اسراییل و اتحادیه اروپایی، مشورتهای لازم را به عمل خواهد آورد. به نظر میرسد که تامل در اهداف و ماهیت مشورتهای واشنگتن با شرکای منطقهای خود و بهخصوص رژیم صهیونیستی از جمله اساسیترین متغیرها در تدوین راهبرد ایالات متحده برای ورود عملیاتی به پرونده هستهای را تشکیل میدهد، بهویژه آنکه موضوع روابط واشنگتن-تلآویو پس از خروج ترامپ از کاخ سفید و تحت تاثیر اوضاع داخلی اسراییل و انتخاباتی که برای چندمینبار طی دو سال اخیر در سرزمینهای اشغالی برگزار شد، نقش تعیینکنندهای را برای چگونگی ورود بایدن و تیم سیاست خارجی کاخ سفید به تحولات منطقه خاورمیانه و مناسبات با اسراییل ایفا میکند. با ورود دموکراتها به کاخ سفید، آینده روابط امریکا و اسراییل پس از دوران ترامپ، یکی از موضوعات مطرح و مورد بحث در وضعیت جدید حاکم در ایالات متحده بوده و شاید در بدو امر بتوان چنین استنباط کرد که آقای بایدن درصدد تدوین راهبرد دیگری در قبال اسراییل کهاصول آن را عناصری از واقعگرایی و عملگرایی در قبال رژیم صهیونیستی تشکیل خواهد داد، است.
در شرایطی که انتخابات در اسراییل برای چهارمین بار متوالی طی دو سال اخیر برگزار شد و نتانیاهو برخلاف انتخابهای قبلی نتوانست روی حمایتهای موثر ترامپ حساب باز کند، مجبور خواهد بود با نتایج به دست آمده در بهترین شرایط قابل تصور، مجددا برخلاف میل خود با یک دولت ائتلافی ادامه فعالیت بدهد.
با هرگونه تصوری از متغیر تحولات خاورمیانه در مناسبات امریکا و اسراییل در دوران بایدن، دو موضوع اوضاع سرزمینهای اشغالی و سرنوشت فلسطینیها به علاوه پرونده مناسبات امریکا و جمهوری اسلامی ایران از اصلیترین موضوعات در دستور کار روابط واشنگتن و تلآویو محسوب میگردد.
تفاوتهای شکلی شرایط فعلی با دوران حکمرانی ترامپ را در درجه اول باید از استنباط سران امریکا و رژیم صهیونیست از یکدیگر در آن مقطع مشاهده کرد. نتانیاهو ترامپ را بهترین دوست اسراییل که تاکنون به کاخ سفید راه یافته بود قلمداد میکرد و ترامپ نیز به عنوان رییسجمهوری در تاریخ امریکا شناخته میشد که بیشترین طرفداری را از اسراییل به عمل میآورد. این مشخصه مناسبات دو طرف در حالی است که تنها پس از حدود یک ماه بعد از ورود رییسجمهور جدید امریکا به کاخ سفید و تنها در اواخر بهمن ماه گذشته با نخستوزیر رژیم صهیونیستی مکالمه تلفنی برقرار مینماید و گفته میشود که موضوع تواناییهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران و برنامه هستهای کشورمان از اصلیترین مسائل طرح شده در این نخستین گفتوگوی تلفنی بایدن- نتانیاهو بوده است، ضمن آنکه طرفین بر اهمیت ادامه مشورتهای خود درخصوص موضوعات مربوط به امنیت منطقهای تاکید داشتهاند.
به نظر میرسد که علیرغم مشخصاتی که یادآوری گردید، در دوران ریاستجمهوری بایدن هم روابط امریکا-اسراییل همچنان وسیع و گسترده خواهد بود و براساس عرف متداولی که هر کسی که در کاخ سفید و با هر موضع سیاسی که داشته باشد، اسراییل همپیمان مطمئنی چون ایالات متحده نخواهد داشت و امریکا نیز اسراییل را همپیمان اصلی و مهره قابل اعتماد خود در خاورمیانه برای راهبرد ایالات متحده در منطقه میداند، احتمالا این روال ادامه خواهد داشت.
هر چند نزدیکیها و مشابهتهای عقیدتی همانند آنچه در دوران ترامپ بین او و نخستوزیر رژیم صهیونیستی برقرار بود دیگر نمیتواند متصور باشد و با توجه به اینکه اسراییلیها علنا در جریان انتخابات اخیر امریکا مایل به انتخاب مجدد ترامپ بودند، معذالک به نظر میرسد امریکا و اسراییل میباید نوعی عملگرایی را در قبال یکدیگر به عنوان راهحلی برای ادامه مناسبات استراتژی خود قلمداد کنند. البته اینکه باید سه هفته منتظر بود تا رییسجمهور جدید امریکا با نخستوزیر اسراییل تماس تلفنی داشته باشد، قطعا از منظر دیپلماتیک به منزله فاصلهای بین آنها قلمداد میشود لیکن نباید آن را یک غافلگیری حقیقی و استراتژیک تلقی کرد و مسلما به منزله توفانی در روابط هم نخواهد بود، ولی همانطور که بیان شد نشان از حاکم شدن شرایطی متفاوت از دوران ترامپ و شاید هم مبتنی بر عنصر واقعگرایی و عملگرایی در روابط دو طرف است که در سالهای آینده باید بیشتر شاهد آن باشیم.
موضوع گفتوگوهای استراتژیک درخصوص پرونده هستهای با جمهوری اسلامی ایران از جمله موضوعاتی است که در روابط تلآویو-واشنگتن نمیتواند شرایطی مشابه دوران ترامپ را برایش متصور بود، زیرا در درجه اول سوال اساسی این است که آیا ایالات متحده با جو بایدن واقعا مایل است به گفتوگوهای مربوط به موافقتنامه هستهای بین گروه کشورهای 1+5 و جمهوری اسلامی ایران بازگردد یا خیر؟ و اصولا آیا این بازگشت در شرایط فعلی و متناسب با تحولات سال ۲۰۲۱ که کاملا متفاوت با شرایط سال ۲۰۱۵ است قابل تصور است؟
در شرایط پیش رو عوامل متعددی نسبت به سال 2015 دستخوش تحول شده و موضع ایالات متحده نیز در قبال آن تغییر کرده است. اگر در سال اجرایی شدن برجام، باراک اوباما اهمیت ویژهای برای اجرای آن قائل بود، به نظر نمیرسد رییسجمهور جدید امریکا همان دلمشغولیها و اولویت را برای برجام در راهبردهای خود در نظر گرفته باشد.
از نظر جو بایدن که رسما نیز آن را خاطرنشان کرده است، اولویت اصلی او اوضاع داخلی امریکا و آشتی دادن مجدد امریکاییهای متفرق شده توسط ترامپ بوده و در سیاست خارجی نیز ایالات متحده دوران بایدن توجه اصلی خود را به روابط متلاطم با چین و منطقه آسیا به جای خاورمیانه معطوف خواهد داشت.
به نظر میرسد در این مرحله از تحولات، رژیم صهیونیستی نیز با اتخاذ سیاست میانهروی مبتنی بر صبر و انتظار و مخفیکاری کامل درخصوص اعلام نظر پیرامون پروندهای که بهزعم این رژیم برای حیات و موجودیت اسراییل اساسی تلقی شده است، عمل مینماید. سکوت اسراییل باید از چندین منظر مورد توجه قرار گیرد که در درجه اول اوضاع و مسائل داخلی و موضوع برگزاری انتخابات اخیر در این کشور، مقامات رژیم صهیونیستی را وادار کرده است که با ملاحظاتی نسبت به مسائل منطقه و خصوصا تحولات جمهوری اسلامی ایران برخورد کنند. متغیر حایز اهمیت بعدی برای استراتژیستهای منطقهای، چگونگی روند تحولاتی است که میتواند شرایط و اوضاع داخلی اسراییل را متاثر کند. از دیدگاه محافل داخلی رژیم صهیونیستی، جمهوری اسلامی ایران در آینده نزدیک درگیر مبارزات و انتخابات ریاستجمهوری در خرداد ماه آتی خواهد بود و بهزعم آنها ممکن است این انتخابات منجر به پیروزی جناحی متفاوت نسبت به دولت فعلی در ایران گردد. به اذعان این گروه در صورتی که چنین اتفاقی رخ دهد گفتوگوهای واشنگتن-تهران اگر هم آغاز گردد هیچگونه مصالحه و سازشی در پی نخواهد داشت. لذا در چنین وضعیتی اسراییلیها نباید برای موضوعی که ممکن است به نتیجه منجر شود که در اثر آن هیچگونه دستاوردی برای گفتوگوهای واشنگتن و تهران در پی نداشته باشد هزینه و ورود کنند.
از طرفی به نظر میرسد اسراییلیها از مدتها قبل و با رصد و اشراف به تحولات در حال وقوع در راهبرد بینالمللی ایالات متحده، وضعیت خود را در قبال آینده و چگونگی حضور متفاوت امریکا و دولت جدید در واشنگتن در خاورمیانه تعریف کرده و در قبال آینده خود در منطقه دارای راهبرد مشخصتری شدهاند.
براساس برداشت صهیونیستها، از سالها پیش دوره پساامریکا در خاورمیانه قابل تصور بوده و راهبردی را برای این مرحله در دسته تنظیم و تدوین قرار دادهاند. براساس این برداشت، امریکا در آینده نهچندان دور دیگر نخواهد توانست و قصد هم نخواهد داشت نقشی را که پس از جنگ 6 روزه اعراب و اسراییل در سال ۱۹۶۷ در خاورمیانه به عهده داشت ایفا کند و این سیاست از دوران ریاستجمهوری ترامپ و یا شاید هم از ما قبل آن، علنیتر در چارچوب کاهش حضور امریکا در خاورمیانه اندک اندک ظهور خود را آشکار کرده است.
لذا صهیونیستها بر این گمان هستند که در این چارچوب باید آمادگی خود را جهت ورود تدریجی به دوران نفوذ کشوری همچون چین در منطقه آماده کنند.
از نظر رژیم صهیونیستی چین کشوری است که شدیدا مورد توجه و علاقه کشورهای منطقه خاورمیانه برای داشتن روابط دوستانه با این کشور بوده و پکن نیز با بیشترین امکانات مالی، بازرگانی، اقتصادی و صنعتی در تدارک نفوذ هر چه بیشتر خود در خاورمیانه بوده و این نفوذ و وابستگی به ویژه در موضوع انرژی در حال فزونی است.
عنصر دیگری که در منطقه از نظر صهیونیستها مورد توجه بوده، حضور پررنگ سیاسی نظامی روسیه و مناسبات روبه گسترش مسکو با کشورهای منطقه بوده که متناسب با آن طی سالهای اخیر با برنامهریزیهای قبلی روابط پوتین و نتانیاهو از وضعیت بهتری برخوردار شده است. لازم به یادآوری است که بیش از یک میلیون یهودی روستبار در سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند که حدود ۱۰درصد جمعیت را تشکیل داده و جامعه فعال و موثری نیز هستند.
البته در ابعاد سیاسی روابط اسراییل با امریکا نیز دارای ملاحظات قابلتوجهی است. اگرچه سفارت امریکا در دوران ترامپ به بیتالمقدس نقل مکان کرده و در مقطع انتخابات ریاستجمهوری امریکا تصوراتی مبنی بر تغییر احتمالی رویکردهای امریکا در زمان بایدن در قبال خاورمیانه رخ دهد، لیکن آنتونی بلیکن، وزیر خارجه جدید و یهودی تبار امریکا در یکی از اولین اعلام مواضع خود خاطرنشان کرد که سفارت امریکا در بیتالمقدس تغییر مکان نخواهد داد، ضمن آنکه بایدن نیز اعلام کرده است که از سیاست راهحل دو دولت در فلسطین حمایت خواهد کرد و آن را تنها راهحل قابل تحقق در موضوع درگیریهای اعراب و اسراییل میداند.
لذا در حال حاضر بر این موضوع اتفاق نظر وجود دارد که دولت بایدن درخصوص مسائل اساسی روابط با اسراییل، از مواضع جنجالی و طرفدارانه ترامپ از رژیم صهیونیستی عدول نخواهد کرد و آنچه از ظواهر امر قابل استناد است سفارت امریکا در بیتالمقدس همچنان مستقر و تغییری نخواهد کرد. همچنین ایالات متحده دوران بایدن از موافقتنامههای موسوم به آبراهام که بین تعدادی از کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به امضا رسیده و باعث پذیرش رسمیتر موجودیت اسراییل در منطقه شده است، حمایت میکند. در عین حال باید توجه داشت که موضوع آرمانی فلسطین به طور گستردهای از سوی کشورهای عربی به دست فراموشی سپرده شده و به نظر میرسد این کشورها بیشتر نگران خصومتهای واهی خود با جمهوری اسلامی ایران هستند تا آرمان فلسطینیها برای داشتن یک دولت مستقل.
اگرچه در تحلیل تحولات منطقه جنوب آسیا و راهبرد جدید ایالات متحده برای این منطقه، متغیرهای دیگری همچون اوضاع منطقه عربی خلیجفارس، جنگ یمن، توسعهطلبیهای آنکارا در منطقه و اوضاع لیبی و سوریه و موضوع حقوقبشر نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد، لیکن قدر مسلم آن است که توقف و تامل بیش از حد ضرور بر سرنوشت موافقتنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران با جامعه بینالمللی و انتظار غیرمنطبق بر تحولات منطقه و جهان، میتواند زمان را به سود معارضان همیشه طلبکار جمهوری اسلامی ایران ازجمله اروپا و فرانسه رقم بزند که از آغاز مذاکرات هستهای با گروه کشورهای 1+5 معتقد بودند که ایالات متحده در نهایی کردن برجام عجله کرده و بازی نگرفتن کشورهای منطقه در مذاکرات هستهای را نیز اشتباه تلقی میکردند!
منبع: اعتماد