به گزارش سایت خبری پُرسون، سعدالله زارعی در یادداشتی نوشت: صحنهای که جمعه شب ـ به وقت ایران ـ روی خروجی رسانهها رفت، تحقیر تمامعیار یک دولت دارای کرسی در سازمان ملل از سوی یک دولت دیگر بود که خود را در موضع قدرت نشان میدهد. زلنسکی آماده بود لااقل نیمی از معادن اوکراین را بدهد تا برای بقاء، بقیه کشورش تضمین امنیتی دریافت کند اما با این همه به دلیل ضعف و در عین حال اعتماد به آمریکا، به او در دیدار رسمی، اجازه اظهارنظر داده نمیشود و از جلسه اخراج میگردد! البته از آن طرف تصویر روز جمعه، تنش شدید اروپا و آمریکا را هم به تصویر کشید چرا که مقامات انگلیس، فرانسه و آلمان به رئیسجمهور اوکراین گفته بودند، آمریکا راهحلی برای پایان جنگ و علاقهای به آن ندارد و در عین حال چشم به معادن سرشار اوکراین دوخته است. ترامپ نشان داد دنبال مذاکره و توافق و تأمین حتی حداقلی از منافع مردم و دولت اوکراین نیست و به چیزی جز چپاول مطلق نمیاندیشد و این فرمول واقعی آمریکا ـ فارغ از اینکه چه کسی کاخ سفید را در اختیار داشته باشد ـ در مواجهه با دولتهای دیگر است. اما در عین حال واقعیت این نیست که آمریکا خیلی زور دارد، مهم این است که چه کسانی زیر بار این زور میروند و کشورشان را به خاک سیاه مینشانند و چه کسانی در برابر آن مقاومت میکنند و در نهایت بر طمعورزیهای دشمن غلبه مینمایند. رهبر معظم انقلاب دهم اسفند ماه 1400 یعنی در زمان آغاز این جنگ، در ارتباط با خدعه آمریکا، انگلیس، فرانسه و... در جنگ اوکراین هشدار داده بودند: «پشتیبانی قدرتهای غربی از کشورها و دولتهایی که دستنشانده آنها هستند، یک سراب است، واقعیت ندارد.»
آمریکا میکوشد این گزاره را در هیاهوی تهدیدات ترامپ «علیه همه»، غیرواقعی و سطحی نشان بدهد که؛ «آمریکا ضعیف شده است». چطور میتوان باور کرد کشوری که همزمان علیه آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی، آسیای شرقی و آسیای غربی، شمال و جنوب آفریقا، اروپای شرقی و اروپای مرکزی و انواعی از نهادها و قراردادهای بینالمللی دست به تهدید میزند و از انواعی از اقدامات علیه آنان سخن میگوید و بعضاً به اجرا هم میگذارد، «ضعیف» است؟ در گام اول باید ببینیم احساس خود آمریکاییها، و دولت این کشور و شخص ترامپ چیست؟ آیا آنان خود را ضعیف میبینند یا قوی؟ در پاسخ به این موضوع عبارات اسناد امنیت ملی آمریکا از جمله سند 2017 امنیت ملی این کشور گویاست. این سند در اولین ماههای روی کار آمدن دونالد ترامپ در سال 2017 منتشر شده و ناظر به جمعبندی وضع آمریکا در سالهای 2016 به قبل از آن است. به یاد داشته باشیم پیش از روی کار آمدن ترامپ، در مقطع 16 سال دو دولت از دو حزب، هر کدام هشت سال اداره آمریکا را در دست داشتهاند؛ هشت سال دوره ریاست حزب دموکرات (باراک اوباما) و هشت سال دوره ریاست حزب جمهوریخواه (جرج بوش) و جالب این است که هر دو رئیسجمهور بر ناترازی روند عمومی جهان با منافع «ایالات متحده» تأکید داشتند و با شعار تغییر (Chenge) از مردم رأی جمع کردند و این به آن معنا بود که شهروندان آمریکا باور داشتند که اوضاع جهان به نفع آنان نیست و سیاستها و اقدامات 12 ساله بوش اول و کلینتون که پس از فروپاشی بلوک شرق سرکار آمدند، نتوانستهاند، اوضاع را آنگونه که بهطور رسمی از سوی هیئت حاکمه آمریکا طراحی و پیگیری شده بر طبق منافع واشنگتن به جایی برسانند. جرج بوش اول در سال 1369/ 1990 این پیام را از روی عرشه یک ناو در اقیانوس هند به جهان فرستاد که «ما یک قرن آمریکایی در پیش رو داریم» و همان موقع فرانسیس فوکویاما فیلسوف ژاپنیتبار آمریکا گفته بود «جهان به پایان تاریخ رسیده و با سر برآوردن تمدن آمریکایی دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است.» خب پس از این دوره 12 ساله، جرج بوش دوم و اوباما با شعار تغییر سرکار آمدند و برای رسیدن به «تغییر جهان به نفع آمریکا» هر کاری توانستهاند انجام دادهاند؛ از جمله جنگهای خونینی که علیه بخشهای مختلف «آسیای مسلمان» از افغانستان و عراق تا فلسطین، لبنان، یمن، سوریه و سومالی به راه انداختند که تعداد آنان در حدفاصل 2001 تا 2015 از 9 جنگ فراتر رفته است. در این دوره تحریمهای اقتصادی علیه کشورهای زیادی به جنگ الصاق شدند و به تعبیری آمریکا از همه زور خود استفاده کرد.
وقتی نوبت به حزب دموکرات و باراک اوباما رسید، آمریکا ضمن آنکه هزینههای بسیار زیاد انسانی و مالی به ملتها و بهخصوص ملتهای مسلمان تحمیل کرده بود، کمر خود او نیز زیر بار هزینههای مالی و انسانی خم شده بود. احتمالاً این عدد مبالغهآمیز باشد ولی حتی اگر یکسوم آن هم واقعیت داشته باشد، عدد بزرگی است؛ ترامپ در سال 2017 گفت، «آمریکا در جنگهای غرب آسیا در 16 سال اخیر هفت تریلیون دلار هزینه کرده است» اوباما خواست فرمان را بچرخاند او رسماً در جریان کارزار انتخاباتی 2009 اعلام کرد آمریکا را از جنگ بیرون میکشد و روابط با جهان اسلام را ترمیم میکند، بعد در دوره ریاستجمهوری، دو نامه هم به ایران فرستاد و وانمود کرد درصدد اصلاح وضعیت حاکم بر سیاستهای آمریکا درباره ایران است. اما به محض شروع فتنه سال 1388 از این موضع فاصله گرفت و حتی با استفاده از حدود 170 هزار نیروی نظامی مستقر در عراق، مرزهای غربی ایران را انباشته از نیرو کرد و آماده حمله زمینی و هوائی به ایران شد که با هشدارهای رهبر معظم انقلاب و حرکت قوای نظامی ایران به سوی مرزهای غربی کشور، عقب نشست. وقتی تیم ترامپ در سال 2017 / 1396 به قدرت رسید با صراحت تمام اعلام کرد سیاستهای دهههای اخیر آمریکا غلط بوده و موقعیت آمریکا را در وضعیت افول قرار داده است. متن سند 2017 امنیت ملی آمریکا به بخشی از جزئیات این افول اشاره کرده است. این ترجمه دقیق بخشی از این سند میباشد «متحدان آمریکا هزینههای سنگینی به آمریکا تحمیل کرده و عملاً مشارکتی در تأمین هزینههای نظام امنیت دستجمعی ندارند. اقتصاد آنها در حال پیشرفت و شکوفایی است و آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد. مشارکت آمریکا با کشورهای دیگر در همه حوزههای اقتصادی، نظامی، زیستمحیطی و تجاری کاملاً به ضرر آن تنظیم و تمام شده است. آمریکا به تنهائی هزینه تولید کالای امنیت را میپردازد و دیگران در سایه آن پیشرفت کرده و به آمریکا بیاعتنایی مینمایند.»
البته میدانیم که این ادبیات، مزورانه است. چه کسی به آمریکا گفته است تو مسئول نظام امنیت دستجمعی جهان هستی؟ و چه کسی باور دارد اقدامات آمریکا به استقرار امنیت در جهان منجر شده است؟ بهعنوان مثال همه میدانند آمریکا ایرانهراسی راه میاندازد و در پناه آن حس ناامنی را در منطقه دامن میزند و به این وسیله کشورهایی را سرکیسه میکند و رقابت خرید تسلیحاتی راه میاندازد. دست آخر هم جنگی علیه کشورهای خریدار سلاح راه میاندازد و به آنان اجازه نمیدهد از تسلیحاتی که با پول هنگفت، خریداری شده برای استقرار امنیت خود و ایجاد موازنه نظامی استفاده نمایند. مگر جنگهای 9گانه سالهای 2001 تا 2015 حکایتی غیر از این دارد؟ الان ما از این بحث و مزورانه بودن ادبیات و اقدامات آمریکاییها صرفنظر میکنیم. سند 2017 امنیت ملی آمریکا در اینکه روند تحولات جهان در دهههای اخیر به نفع ایالات متحده نیست و استفاده آن از مزیتهایی مثل قدرت نظامی و قدرت اقتصادی نتوانسته موازنه سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی را به نفع ایالات متحده برقرار نماید، درست گفته و واقعیت ملموس جهان هم چیزی جز این را نشان نمیدهد. آیا سندی روشنتر از این وجود دارد که آمریکا با فرماندهی جرج بوش با بیش از 170 هزار نیروی نظامی و حدود 100 هزار نیروی امنیتی وارد عراق شد و با سرعت به بنبست رسید و همین بوش در سال 1386 / 2007 با ابراز شکست در تأمین هدف، ورقه خروج بدون قید و شرط از عراق را امضا کرد؟ کما اینکه استفاده آمریکا از اهرم اقتصادی علیه چین و روسیه به مهار و تضعیف آنان منجر نشد و از پی این تحریمهای اقتصادی و وضع تعرفههای سنگین، کارتلهای بزرگی مثل شانگهای، بریکس و مجمع کشورهای CIS سربرآوردند. پس استفاده آمریکا از ابزارهای نظامی و اقتصادی آسیبهایی وارد کرده اما در تأمین هدف به جایی نرسیده و همانطور که سند 2017 امنیت ملی آمریکا حکایت میکند «آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد و دیگران پیشرفت کرده و به آمریکا بیاعتنایی میکنند».
الان دونالد ترامپ بعد از هشت سال از پایان ریاستجمهوری باراک اوباما چه میگوید؟ اقدامات دونالد ترامپ در همین یک ماه اخیر که دوباره به کاخ سفید راه یافته زبان حال اوست. او شمال و جنوب قاره آمریکا را تهدید میکند، چرا؟ برای اینکه روند عمومی قاره آمریکا با منافع ایالات متحده همخوانی ندارد. شرق و مرکز اروپا را تهدید میکند، چرا؟ برای اینکه از آن ندای استقلال اروپا از آمریکا بلند شده است. علیه چین در شرق آسیا دست به اقدامات میزند،چرا؟ برای اینکه بنا به برآوردهای آمریکا چین تا پنج سال دیگر (2030) قدرت اول اقتصادی جهان میشود. علیه شمال و جنوب قاره آفریقا موضع میگیرد، چرا؟ برای اینکه این قاره به سرعت در حال غربزدایی از خاک خود است. یک روز آفریقا جنوبی بر نژادپرستی و نژاد سفید و البته بر اروپا غلبه کرد، دیروز شش کشور آفریقایی شامل چاد، مالی، نیجر، بورکینافاسو، ساحلعاج و غنا ارتشهای اروپایی را از خاک خود اخراج کردند. علیه کشورهای مسلمان منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا صحبت کرده و از تجزیه و تقطیع سرزمین آنان حرف میزند، چرا؟ برای اینکه این منطقه به کانون اصلی پمپاژ غربستیزی تبدیل گردیده و اگر اندکی غفلت کنند، از دل آن یک قدرت کامل سر بر میآورد. این روند عمومی جهان است. بنابراین هم تنظیمکنندگان سند 2017 امنیت ملی آمریکا که از حزب دموکرات بودهاند و هم شخص دونالد ترامپ جمهوریخواه درست فهمیدهاند، «آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد».
اما در اینجا باید به یک «خطای راهبردی» اشاره کرد که نه تنها در آمریکا بلکه حتی در ایران هم در ارزیابی آمریکا به چشم میخورد. خطای راهبردی این است که راه چاره قرار گرفتن آمریکا در موقعیت پسرفت، زدن حرفهای گنده و تبدیل آمریکا به «ترس بزرگ» است. دونالد ترامپ تلاش میکند از آمریکا یک موجود ترسناک بسازد اما گویا فراموش کرده است که دولت جرج بوش و «نئوکانها» اساساً بر مبنای ایجاد باور و تصویری ترسناک از آمریکا در سال 1379/2000 سرکار آمدند و برای معتبرسازی از چنین تصویری، 9 جنگ به راه افتاده و در نهایت خود او در کارزار انتخاباتی 2016، این سیاست را شکست خورده معرفی کرده است، حالا چرا خودش به همان سیاست ایجاد تصویری ترسناک از آمریکا روی آورده است؟ برای اینکه دستش خالی است. چرا دستش خالی است برای اینکه در برابر طرحها و فتنههای آمریکا «مقاومت» و سرپیچی ملتها و بسیاری از دولتها وجود دارد. وقتی یک گروه مقاومت در غزه اولتیماتوم ترامپ (که گفت تا شنبه به حماس مهلت میدهم وگرنه درهای جهنم به روی آن گشوده میشود) میشکند و او را به عقبنشینی وادار میکند، این یعنی دست ترامپ خالی است. بله از آنجا که عقلا بر آمریکا حکومت نمیکنند، نمیتوان آسوده خاطر نشست. باید دانست آنکه دستش تهی است تلاش میکند تا چیزی به دست آورد. اگر در مقابل آن ایستادگی صورت گیرد، سرجایش مینشیند.
منبع: کیهان