به گزارش سایت خبری پُرسون، سید محمدکاظم سجادپور در یادداشتی نوشت: بیستم ژانویه ۲۰۲۵ (۱/۱۱/۱۴۰۳)، دوره ریاست جمهوری بایدن به پایان رسیده و دوران دوم ترامپ آغاز میگردد و مراسم انتقال قدرت، با برنامههای سرگرمکننده در واشنگتن جلب نظر میکند. اما این انتقال قدرت را نمیتوان، با سایر مراسم مقایسه کرد. البته به لحاظ شکلی شباهتهایی با مراسم سنتی افتتاح ریاست جمهوری پیشین خواهد داشت. اما آنچه مهم میباشد، ماهیت و چگونگی انتقال است. اهمیت این بعد از انتقال قدرت، به ابعاد کیفی برمیگردد. آمریکا از دورانی خارج میشود و به دوران جدیدی وارد میشود. ماهیت این انتقال قدرت را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید «کارنامه بایدن» را سنجید، سپس «برنامه ترامپ» را تجزیه و تحلیل کرد و سرانجام به موضوع «مدیریت تغییر و تحول در آمریکا» پرداخت که مخرج مشترک هر دو و البته با شیوههای متفاوت است.
دوران چهارساله بایدن از ۲۰۲۱ـ۲۰۲۵، حداقل با دو فاصلهگیری و دو چسبیدگی در رفتار او به عنوان رئیس جمهور آمریکا قابل شناسایی است. فاصلهگیری اول را میتوان در فاصلهگیری بایدن از شعارهای انتخاباتی او مشاهده کرد. او از آنچه که گفت فاصله گرفت یکی از بارزترین این فاصلهگیری، در پیوستن مجدد آمریکا به برجام است. او و همراهانش، در دوران مبارزات انتخاباتی، ضمن انتقاد از خروج ترامپ از برجام، اعلام داشتند که به آن توافقنامه برخواهند گشت. در عمل، اما فاصله گرفتند و اتفاق خاصی رخ نداد.
البته این تنها فاصلهگیری بایدن نبود. موارد متعدد دیگری را میتوان ذکر کرد. اما فاصلهگیری دیگر که عمدهتر و برجستهتر است، فاصلهگیری بایدن و دولت او، از پایگاه سنتی حزب دمکرات یعنی کارگران و اقشار پایین اجتماع بود. به گونهای که در کمتر انتخاباتی مانند انتخابات ۲۰۲۴، این فاصله برجسته شد و میلیونها نفر از اقشار کم درآمد آمریکایی نه فقط به دمکراتها رأی ندادند، بلکه احساس پیوند بیشتری با ترامپ کردند. شکست دمکراتها بدون تردید، ناشی از مجموعهای از فاصلهگیریها میباشد.
اما بایدن چسبیدگیهای عجیب و عمدهای را نشان داد. چسبیدگی او به قدرت و نامزد شدن مجدد او، در عین ضعف جسمانی و کاهش هشیاری، بدون شک، یکی از عوامل شکست هریس، معاون او و کاندیدای حزب دمکرات است. او اصرار داشت که نامزد مناسب برای شکست ترامپ است ولی در مناظره انتخاباتی با او، به خاطر عدم تسلط فکری و جسمانی، شکست خورد و بعد از این مناظره بود که در اثر فشار سنگین رهبران حزب دمکرات، از کارزار انتخاباتی به نفع هریس کنار کشید .
چسبیدگی عمدهتر بایدن، چسبیدگی به ایدئولوژی و تصلب فکری و باورهای مقدس به پدیدههای خاص سیاسی بود. او آنقدر به ایدئولوژی صهیونیسم چسبیده بود که اطلاق، صهیونیستترین رئیس جمهور آمریکا به وی، دقیق است. بارها گفت که صهیویست میباشد و حتی اذعان داشت که برای صهیونیست بودن، لازم نیست یهودی بود. همین چسبیدگی و باور شبه مذهبی به آرمانهای صهیونیستی بایدن بود که جنگ غزه را طولانی کرد. او مانع هر آتشبسی شد.
تاریخ او را مسئول خون هزاران فلسطینی خواهد دانست. حدود بیست میلیارد دلار از پول مالیات دهندگان را به اسرائیل داد و در آخرین هفتهها با فروش هشت میلیارد سلاح پیشرفته به رژیم صهیونیستی موافقت کرد. در روزهای آخر سعی کرد که خود را برقرار کننده آتشبس معرفی کند ولی رسانههای آمریکا، فشار و تهدید ترامپ را یکی از مؤثرترین عوامل برقراری آتشبس معرفی میکنند. نمونه و نماد دیگر چسبیدگی او، مخالفت با هر راه حل سیاسی برای پایان جنگ اوکراین بود. این مخالفت ریشه در ایدئولوژی عمیقاً ضد روسی او دارد. در این خصوص حدود صد و هشتاد میلیارد دلار هزینه جنگ اوکراین کرد.
بایدن در نطق خداحافظی خود در ۱۵ ژانویه ۲۰۲۵ (۲۶/۱۰/۱۴۰۳) نکات مهمی در مورد وضعیت آمریکا بیان داشت منجمله از خط الیگارشی جدیدی سخن گفت که ثروت و قدرت را متمرکز کرده و اکثریت را به حاشیه میبرد. بایدن به تقلید از آیزنهاور که شش دهه پیش از «خط مجموعه نظامی صنعتی» برای تسلط بر آمریکا سخن گفت، از خطر «مجموعه تکنولوژیک صنعتی» صحبت به میان آورد. منظور او در کنار ترامپ ثروتمند قرار گرفتن افرادی مانند الون ماسک بود. اما نباید فراموش کرد که علیرغم بهبود عمومی شرایط اقتصادی و تولید ۱۸ میلیون شغل، بایدن و تیم او نتوانستند حس مثبتی در جامعه آمریکا ایجاد کنند و در مواردی شکافهای طبقاتی افزایش یافت. آمریکا در حال حاضر ۷۷۱۴۸۰ بیخانمان دارد که نسبت به سال قبل ۱۸% افزایش را نشان میدهد.
به هرحال ترامپ رئیس جمهور میشود و قدرت انتقال پیدا میکند، اما این انتقال قدرت، ساده نخواهد بود. بدین دلیل که اولاً بایدن شخصیتی کاملاً متفاوت و با دستور کاری، واقعاً بیسابقه در سیاست داخلی آمریکا به کاخ سفید وارد میشود. او قصد دارد، زلزلهای در ارکان اداری و سیاسی آمریکا ایجاد کند، بیتردید نهادهای اصلی حکمرانی در آمریکا در دوران دوم ترامپ، دگرگون خواهند شد.
ثانیاً ترامپ را نباید صرفاً یک فرد قلمداد کرد. ترامپ یک جریان و یک حرکت اجتماعی و فرهنگی، با برداشت و قرائتی متفاوت از آمریکا میباشد. ثالثاً، فراتر از آمریکا، ترامپ، رهبر جنبشی جهانی است که از آن با عنوان پاپولیسم راستگرا یاد میشود. راست جهانی، جنبشی فراگیر و در خور توجه در گوشه و کنار جهان است.
بایدن و ترامپ، شاید در نقطهای اشتراک داشته باشند و آن اینکه شرایط آمریکا در عرصههای داخلی و خارجی تغییر پیدا کرده است و آمریکا نیازمند مدیریت این تغییرات همهجانبه و پرلایه میباشد. اما شیوه و نحوه مدیریت این تغییر، بین آن دو، بسیار متفاوت است. شیوه و نحوه مدیریت آنها، از نظر نگاه به آمریکا و نگاه به جهان، شناسایی مشکلها و چالشها و نحوه حل مسائل، با یکدیگر فاصلهای عمیق دارد و از اینروست که انتقال قدرت و مسیر پیشرو برای آمریکا، پرنشیب و فراز است.
منبع: اطلاعات