به گزارش سایت خبری پرسون، کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:
کوروش احمدی به سایت اجارهای «انتخاب» گفته است: سیاست خارجی هر کشوری باید بر مبنای تامین منافع ملی و امنیت ملی کشور استوار باشد. تنها در این صورت است که سیاست خارجی کشور برای همه جهانیان قابل درک و پیشبینیپذیر خواهد بود و از آنجا که در چنین صورتی رفاه مردم باید قاعدتا در درجه اول اهمیت قرار گیرد و الزامات جغرافیای سیاسی کشورها تقریبا ثابت است، سیاست خارجی کشورها نیز کم و بیش ثابت است و با تغییر دولتها چندان دستخوش تغییرات اساسی نمیشود. در چنین صورتی، دیگر کشورها براساس مولفهها و عواملی که برایشان روشن و قابل درک است، وارد تعامل با کشور مدنظر میشوند. دوم اینکه سیاست اعم از داخلی و خارجی یعنی کار در حوزه ممکنات! یعنی دامنه خواستهها و اهداف هر کشور در روابط بینالملل باید متناسب با امکانات و مقدورات کشور باشد. اهدافی که مقامات ما برای سیاست خارجی کشور، بهویژه در سطح منطقه تعریف کردهاند، تناسبی با امکانات کشور ندارد. سوم اینکه ثابت شده که سیاست خارجی بدون توازن راه به جایی نخواهد برد. سیاست خارجی ما بسیار نامتوازن است و از این نظر و بهویژه با توجه به مشکلات فزاینده روسیه، شرایط بهگونهای رقم خورده که چین عملا به تنها مفر ما تبدیل شده است.
وی درباره زیانهای سیاست خارجی گفت: بزرگترین فاجعههای ملموس و مشهود در سیاست خارجی هر کشوری یکی اشغال کشور است، یکی تحریم کشور. ما اشغال را در اوائل انقلاب شاهد بودیم که شاید میشد با استفاده از اهرمهای دیپلماتیک و سیاسی جلوی آنها گرفت. تحریم ایران نیز نباید تا این حد به طول میانجامید. در یک مقطع مقامات انعطاف نشان دادند و برجام عملی شد. ترامپ اگرچه غیرمتعارفترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا بود، اما ما نیز امتحان نکردیم که ببینیم میتوانیم با او به یک توافق حداقلی برسیم یا خیر. در دوره بایدن نیز من واقعاً درک نمیکنم که چرا نتوانستیم با او به تفاهمی برسیم و برجام را احیا کنیم. هر تحریمی اگر دوام پیدا کند، میتواند عوارض درازمدت غیرقابل جبرانی برای کشور داشته باشد. وی در پایان گفت: فکر میکنم مجموعهای از انگیزهها در کار است. هم انگیزههای ایدئولوژیک و هم اقتصادی. البته شاید بیاطلاعی و نشناختن جهان و توهمات و تصورات ساده و نپخته مهمتر باشد. اگرچه «کاسبان تحریم» قطعاً مؤثرند، فکر نمیکنم که آنها تعیینکننده باشند. تصمیم را مقامات باید بگیرند و میگیرند و این کاسبان در غیاب یک پایگاه اجتماعی درخور اعتنا، ناچار به تبعیت خواهند بود.
در بیسوادی- یا غرضورزی- دیپلمات سابق، همین بس که عدم توافق با دولتمرد آمریکایی ابطالکننده برجام را نکوهش میکند و درباره بایدن هم که حاضر نشد تعهد و تضمین درباره لغو پایدار تحریمها و عدم تکرار عهدشکنی موجود را بدهد، بهجای تخطئه طرف آمریکایی، طرف ایرانی را سرزنش میکند. او توضیح نمیدهد که برای چه باید مجددا با ترامپ توافق میکردیم و امتیاز مجدد میدادیم، در حالی که غربگرایان میگفتند با توافق برجام شقالقمر و فتحالفتوح بزرگ قرن را کردهاند و آمریکا نمیتواند توافق را زیر پا بگذارد؟!
در موضوع قابل پیشبینی شدن سیاست خارجی هم باید گفت که غربگرایان با همین ادعا، ریلگذاری برجامی را پذیرفتند و سپس اذعان کردند که آماده واگذاری امتیازهای بیشتر با برجام دو و سه هستند. این در حالی بود که تمام پیشبینیها یا تصویرسازی موهوم همین جماعت درباره رفتار سازنده و توأم با حسننیت برعکس از آب درآمد و معلوم شد آمریکا و اروپا بهواسطه برخی دلالان و نفوذیها کلاهبرداری کردهاند.
در موضوع مقدورات و ممکنات سیاست خارجی هم باید توجه داشت که تولید و صیانت از منابع قدرت ملی شرط توافق قدرتمندانه و معتبر است و برعکس، واگذاری یکسویه منابع قدرت صرفا در مقابل وعدههای نسیه حریف، همچنان که موجب باجگیری افزونتر طرف مقابل میشود، نشانه سادهلوحی یا بازی گویندگان گزاره مذکور است.