به گزارش سایت خبری پرسون، گویا ما چنین حادثهای را چنان مبارک و نافع خود یافتیم که از خطرات حضور یک گروه غیرقابل پیشبینی و متعصب که مشروعیت بینالمللی ندارد غافل شدیم. گروهی که برای ماندن بر اریکه قدرت و کسب حداقلی از مقبولیت جهانی هر کاری از دستش بر میآید و ظرفیت عامل شدن برای قدرتهای جهانی را دارد.
مسلما درگیری با چنین گروهی که فعلا چیزی برای از دست دادن ندارد و ضربههای ناتو و امریکا هم نتوانست سر عقلشان بیاورد به صلاح مملکتمان نیست. اما راه مماشات هم همیشه باز نیست، چه بسا مزاحمت فزاینده ایجاد کنند و از آنجا که میدانند ایران تمایل و منافعی در جنگ با آنها ندارد از حد بگذرند و خود را مصون از پاسخ شدید ایران تصور کنند.
چند عامل مهم در گستاخی طالبان وجود دارد که نباید آنها را دستکم گرفت؛ اگر اسراییل توانسته باشد با انواع ترفندها و ارتباطهای مستقیم و غیرمستقیم این گروه را تحت تاثیر خود قرار بدهد بهترین گزینه برای اشتغال ایران هستند و اگر کار ایران با این گروه بالا بگیرد در تلآویو جشن برپا میشود.
حضور بیش از 5 میلیون افغانستانی در ایران عامل تهدیدکننده دیگری است که نباید آن را از نظر دور داشت. هر چند به نظر میرسد اکثر آنان مخالف یا بیاعتنا به طالبان هستند ولی نفوذ این گروه در کسر کوچکی از آنها میتواند امنیت عمومی کشور را حتی به صورت مقطعی هم که شده به چالش بکشد.
عامل دیگر مشی و مرام چریکی این گروه و غیرمسوول بودنشان نسبت به منافع افغانستان است. آنها به کشتن و کشته شدن عادت کردهاند و عمق استراتژیکی برای درهم کوبیدن ندارند. در خیال انگیزترین تصورات فرض کنیم که ایران برود و کابل را بگیرد؛ نهایت اینکه آنها دوباره به کوهها پناه میبرند و آنقدر در شهرها بمب منفجر میکنند و مردم را میکشند تا دوباره همه را متقاعد کنند که حضورشان در کابل برای مردم و منطقه امنیت بیشتری به ارمغان میآورد.
واقعیت آن است که ایران در حساسترین شرایط و کلیدیترین موقعیت فکر مبادا را نکرد و برای خود امتیازی نگه نداشت. ما به چه دلیلی از احمد مسعود و جبهه مقاومت ملی افغانستان حتی به صورت سیاسی حمایت نکردیم و گذاشتیم طالبان به آسانی دره پنجشیر را به تصرف خود درآورد و در مقابل این عدم حمایت چه امتیازی از طالبان گرفتیم؟
چرا سفارت افغانستان را به یک گروه که نماینده همه ملت افغانستان نیست، دادیم و در این کار کدام منفعت را تحصیل کردیم؟ خطر بزرگ این است که با ندانمکاری و ضعف تحلیل و محاسبه تصمیمگیران، طالبان به یک تهدید جدی و طولانی مدت در شرق کشور مبدل شود. اما سخن اصلی اینکه طالبان هم با همه حقارتی که دارد متوجه مشکلات داخلی ایران شده است و برای مطرح شدن در دنیا و توجه احتمالی غرب و امریکا بخت خود در این زمینه را میآزماید. اگر توانست حقابه ایران را ندهد در افکار عمومی افغانستانیها سر و گردنی بالا میبرد و احتمالا بازی دیگر و شاید خطرناکتری را آغاز میکند و اگر نتوانست و مجبور به اجرای قرارداد فیمابین شد چیزی را ازدست نداده و آبی را که در بیابانها رها کرده را به ایران میدهد و بانگ بر میآورد که ما به قراردادها و مناسبات بینالمللی پایبندیم.
چنانچه سیاستهای ما در داخل و خارج از توازن لازم برخوردار بود و خصوصا مستظهر به تمایل و اراده ملی بود و اقتصادمان رنجور و بیمار نبود چه بسا طالبان همه افراد خود را بسیج میکرد که صف به صف شوند و دبه دبه آب به طرف ایران بریزند تا تهران به کابل اخمی نکند ولی افسوس که سیاستمداران ما ادعایشان گوش فلک را کر میکند ولی در عمل یک گروه منفور میآید بیخ گوشمان و بدون ترس شلیک میکند و جوانی از عزیزانمان را به شهادت میرساند.
اعتماد