بلایی که پهلوی‌ها بر سر شاملو آوردند

آنچه می خوانید روایتی از نحوه برخورد رژیم پهلوی با احمد شاملو است.
تصویر بلایی که پهلوی‌ها بر سر شاملو آوردند

به گزارش سایت خبری پرسون،، چندماه ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای خیلی‌ها فصل بازگشت به میهن بود. چهره‌های مختلف مبارز، مخالف یا منتقدی که زمان سلطنت محمدرضا پهلوی به هر دلیلی مجبور به ترک وطن شده و یا زندگی در خارج از ایران را از زندگی زیرسایه استبداد پهلوی ترجیح می‌دادند؛ حالا با تغییر شرایط یک‌به‌یک به مام وطن بازمی‌گشتند. احمد شاملو، شاعر، نویسنده و فعال سیاسی یکی از این نفرات است که بعد از دوسال اقامت در آمریکا و انگستان، در اسفند سال ۵۷ به ایران بازگشت.

شاعری روزنامه‌نگار

شاملو را می‌توان در زمینهٔ روزنامه‌نگاری فعال‌ترین شاعر معاصر دانست؛ روزنامه‌نگاری مستمر شاملو چنان حجمی از زندگی آفرینشی او را در بر گرفته است که سزاست پس از شاعری مهم‌ترین مشغلۀ ذهنی او به‌شمار آید. فعالیت‌های روزنامه‌نگاری شاملو بر فضای فرهنگی جامعه و رونق جریان‌های ادبی بسیار اثر گذاشته است. بخش اصلیِ این فعالیت‌ها را شاملو در نیمهٔ اول زندگی انجام داده است. مثلاً مقاله‌نویسی را از نوجوانی آغاز کرد و در ۲۱سالگی (۱۳۲۵ش) سردبیر هفته‌نامهٔ ادیب شد. این آغازِ راهی بود که سه دهه بی‌وقفه ادامه یافت.

رژیم می‌خواست مرا شخصی خوش‌گذران معرفی کند

اولین مصاحبه او پس از بازگشت با روزنامه «آیندگان» است که ۲۹ اسفندماه منتشر شد. شاملو در این مصاحبه در پاسخ به سؤال خبرنگار که علت رفتنش از ایران را اختناق تحمل‌ناپذیر و نداشتن امید به فعالیت در داخل کشور می‌داند می‌گوید:« نه دوست عزیز، درست قضاوت نمی‌کنید، به خاطر ابعاد تحمل‌ناپذیر اختناق نبود که ایران را ترک کردم، دلیلش دقیقاً این بود که امکان هر کاری از من و امثال من سلب شده بود. رفتم تا بتوانم کاری بکنم، قدمی بزنم و فریادی بکشم. خطا است اگر تصور کنید که به گردش و سیر آفاق و انفس رفته بودم. هرچند که کار چرخانانِ مجلات رژیم با فریب دادن افراد خانواده‌ام کوشیدند با چاپ چند عکس خصوصی، چنین تصوری از من بدهند. دست کم، ایرانیانی که این مدت با من در تماس بودند شاهد و عادلند.

آن‌ها دهانم را بستند و قلمم را شکستند

شاملو در ادامه مصاحبه خود اشاره می‌کند: «نگویید امیدی به فعالیت در داخل کشور نداشتم. معنی حرفتان این است من رفته بودم شخصاً از لندن یا یک جهنم دیگر انقلاب کنم! اگر امید را با «امکان» عوض کنید درست می‌شود. من نه می‌توانستم به دلایل جسمانی در تظاهرات خیابانی بپردازم، نه می‌توانستم برای انقلاب سلاح به کف بگیرم. کار من و فعالیت من منحصر به گفتن و نوشتن است و رژیم دهانم را بسته و قلمم را شکسته بود. رفتم که حرف بزنم و بنویسم.»

منبع:فارس

466948

سازمان آگهی های پرسون