به گزارش سایت خبری پرسون، سه سال از آخرین باری که رزیتا دخترش را دیده گذشته بود که متهم به ربودن فرزندش شد. حالا رزیتا با شکایت شوهر سابقش به دادگاه آمده است.
او از سختیهای زندگی با شوهر سابق و دوری از فرزندش میگوید:
*پدر فرزندت از تو به اتهام آدمربایی شکایت کرده است. قبول داری؟
نه تنها من قبول ندارم بلکه دادگاه هم حرف او را قبول نکرد و شکایتش را واهی تشخیص داد.
*چرا پدر فرزندت از تو چنین شکایتی کرده است؟
سه سال پیش از هم جدا شدیم. دادگاه اجازه داد من هفتهای یک شب بچه را پیش خودم بیاورم و از او مراقبت کنم و ببینمش اما شوهرم از همان ابتدا اجازه نداد دخترم را ببینم.
*از شوهرت شکایت کردی؟
چندین بار به دادگاه رفتم، مدتی دخترم را به کلانتری میآورد و بعد به بهانههای مختلف بچه را از من دور میکرد.
*چه شد که شوهرت از تو شکایت کرد؟
دخترم به مدرسه میرود. من برای دیدن او جلوی در مدرسه رفتم و بعد هم بچه را با خودم بردم. وقتی فهمید من بچه را بردهام شکایت کرد.
*چرا از شوهرت جدا شدی؟
ما هفت سال با هم زندگی کردیم اما من همه این سالها زجر کشیدم. شوهرم مرد شکاکی بود، او به همه چیز شک میکرد. این اواخر حتی اجازه نمیداد به خانه مادرم رفت و آمد کنم. یک ساعت مرا به خانه مادرم میبرد و بعد از یک ساعت زنگ میزد که من جلوی در هستم بیا برویم خانه. من از این کارهایش خسته شده بودم و گفتم دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم.
*چرا حضانت بچه را نگرفتی؟
قاضی هم به شوهرم گفت حضانت بچه را به مادرش بده اما شوهرم قبول نکرد. او میخواهد از طریق بچه من را پیش خودش ببرد و وادارم کند برگردم اما من قبول نکردم و نمیکنم.
*میدانی دخترت در چه شرایطی است؟
شوهر من خیلی شوهر بدی بود اما پدر خوبی است، من میدانم از بچه به خوبی مراقبت میکند اما حاضر نیستم به زورگوییهایش تن بدهم. هر طور شده بچهام را طبق قانون ملاقات میکنم. حتی قاضی به او گفته اگر اجازه ندهد بچه را ببینم حضانت بچه را از او میگیرد. به هر حال فعلاً شوهر سابقم شکایتش را پس گرفته است.
*چرا در این مدت ازدواج نکردی؟
تجربه تلخ قبلیام باعث شد نتوانم دوباره به ازدواج فکر کنم. برای من فعلاً فقط دیدار با دخترم مهم است.
*دخترت چه میگوید؟
او خیلی از درگیری من و پدرش میترسد. گریه میکند و دچار تنش روحی میشود، به همین خاطر سعی میکنم او را در سختی قرار ندهم.
منبع: اعتماد آنلاین