به گزارش سایت خبری پرسون، جریان اصلاحات در فضای بیرون از قدرت چه استراتژیای برای ادامه حیات خود خواهد داشت؟ این سوالی است که پاسخ آن با گذشت زمان مشخص خواهد شد. در هشت سال گذشته حضور اصلاحطلبان در قدرت به شکلی بوده که تلاش جدی برای تحقق آرمانهای اصیل اصلاحطلبی صورت نگرفته است. این در حالی است که جریان رقیب از ابتدای شکلگیری دولت روحانی از همه ظرفیتهای خود برای تخریب و کارشکنی در مسیر دولت روحانی استفاده کرده است. در چنین شرایطی با ناکارآمدی بخشهایی از دولت روحانی پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان نیز روزبهروز کاهش پیدا کرده و در شرایطی قرار گرفته که امروز با مطالبات پایگاه اجتماعی خود فاصله گرفته است و موفق نشده به خوبی آنها را مدیریت کند.
انتخابات ریاستجمهوری1400 زمانی بوده که اصلاحطلبان براساس شرایط انتخابات از قدرت خارج شدهاند. در چنین شرایطی اصلاحطلبان باید به دنبال این باشند که از تهدید خروج از قدرت برای خود فرصت بازنگری در رویکردها و رفتارهای گذشته خود بسازند. برای تحلیل و بررسی این موضوع با محمدصادق جوادیحصار، فعال سیاسی اصلاحطلب گفتوگو کردهایم.
جوادیحصار معتقد است: «کشور ما در گذشته نیز یکدستشدن قدرت را تجربه کرده و شرایط به شکلی نیست که برای اولینبار این اتفاق رخ داده باشد. صبر، دقتنظر و ارائه راهکارهای مناسب و ممکن میتواند به روشنگری ابعاد پنهان جامعه منجر شود. اگر حقایق برای مردم آشکار شود مردم سخن معقول را از هرکسی، خواهند پذیرفت. مردم در گذشته نه عنادی با اصلاحطلبان داشتهاند و نه در آینده چنین اتفاقی رخ خواهد داد. در شرایط کنونی مردم احساس میکنند نسخهای که اصلاحطلبان در دولت آقای روحانی پچیدهاند کارآمد نبوده و نتیجه مناسبی به همراه نداشته است. آینده بسیاری از مسائل را مشخص میکند. اگر مردم این تصمیم را گرفتهاند باید بهخواست مردم احترام گذاشت و اصلاحطلبان نیز به تصمیم مردم احترام میگذارند.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
پس از انتخابات ریاستجمهوری1400 در عمل جریان اصلاحات بیرون از قدرت قرار گرفته است. با توجه به شرایط کشور بیرون بودن از قدرت برای اصلاحطلبان یک فرصت است یا تهدید؟
بیرون بودن اصلاحطلبان از قدرت هم میتواند فرصت باشد، هم تهدید. فرصت از این جهت که اگر اصلاحطلبان به دنبال این باشند که در فضای سیاسی کشور تأثیرگذار باشند باید از فرصت به وجود آمده برای بازنگری و آسیبشناسی رفتارها و رویکردهای گذشته خود استفاده کنند. اصلاحطلبان باید این موضوع را به صورت ریشهای مورد توجه قرار بدهند که چرا در دولت دوم آقای روحانی به همراه دولت مورد بیمهری جامعه قرار گرفتهاند. بخشی از کارشکنیها و سنگاندازیهایی که علیه دولت آقای روحانی بهکار رفته تا دولت از چشم مردم بیفتد و افول کند بهحساب اصلاحطلبان گذاشته شده است. ریشهیابی این عوامل کهچرا این نقاط ضعف بهحساب اصلاحطلبان گذاشته شده و اینکه در چنین شرایطی اصلاحطلبان چه رفتاری باید میکردند که کمتر آسیب ببینند، در شرایط کنونی یک ضرورت است.
این ریشهیابی و آسیبشناسی برای آینده نیز مفید خواهد بود. نکته دیگر تکفیک این مساله است که اصلاحطلبان در جامعه مدنی و در کنار مطالبات مردم میتوانند با حاکمیت مواجهه داشته باشند یا در میان حاکمیت و در تعامل مستقیم با دستگاههای حاکمیتی و دولتی قرار داشته باشند و در چنین شرایطی مطالبات مردم را پیگیری کنند. نکته دیگر تفکیک مدیرانی است که خود را منتسببه جریان اصلاحات میدانند اما در عمل هیچ دغدغههای نسبت به آرمانهای اصلاحطلبی در متن قدرت ندارند. چنین افرادی هنگامی که به قدرت میرسند حفظ موقعیت و شرایط خود و گروهشان از اهمیت بیشتری نسبت به پرداختن به مطالبات اصلاحطلبانه و حمایت از حقوق عامه برخوردار است. بنده معتقدم در شرایط کنونی که اصلاحطلبان بیرون از قدرت قرار دارند، این موضوعات میتواند مورد مداقه و بازبینی قرار گیرد و راهبرد آینده اصلاحطلبان را تعریف کند.
در چنــین شرایطــی رابطه اصلاحطلبان با قدرت به چه صورت خواهد بود؟
اصلاحطلبان یا هر گروه منتقد دیگری میتوانند در سه سطح با حاکمیت برخورد کنند. نخست تأثیرگذاری بر حاکمیت است. در چنین شرایطی باید با تکیه بر نهادهای مدنی، افزایش سطح مطالبات، تجمیع نیروهای فکری، فرهنگی و منتقد اجتماعی بر رفتارهای بدنه حاکمیت تأثیر بگذارند و آنها را از مطالبات و افکار و گرایشات خود متأثر کنند. رویکرد دوم در تعامل با حاکمیت است. این اتفاق زمانی رخ میدهد که بنده حاکمیت این گروه را برآمده از مطالبات مردم قلمداد کرده و به تعامل با آنها خواهند پرداخت. در چنین شرایطی تعامل و دادوستد فکری و فرهنگی بین آنها برقرار خواهد شد.
در این مرحله یکی از سختترین شرایط برای جریان اصلاحات یا جریانهای منتقد به وجود خواهد آمد. در این شرایط اصلاحطلبان باید شئون نمایندگی را رعایت کنند و خود بازتابدهنده مطالبات بدنه اجتماعیشان در گفتوگو با حاکمیت باشند؛ نه اینکه دو سویه بازی کنند و از هر دو طرف پورسانت بگیرند یا از رانت استفاده کنند. نباید شرایط به سمتی حرکت کند که از مردم قدرت و از حاکمیت ثروت، مکنت و منزلت بگیرند. هرکس در چنین شرایطی قرار بگیرد قطعا از جایگاه نمایندگی مردم فرو میافتد و افول خواهد کرد. رویکرد سوم مبتنیبر قدرت برآمده از متن جامعه و شیوههای تعامل فراگیر و سازنده است که میتواند منجر به تسخیر قدرت شود. تسخیر قدرت نیز به معنای این نیست که قدرت را حذف کنیم. تسخیر قدرت به معنای داشتن دست برتر در قدرت و تعیینکننده تعامل با قدرت است.
در حقیقت بهکارگیری ابزار قدرت متکی به قدرت اجتماعی به سود جامعه و در جهت اصلاح ارکان حاکمیت خواهد بود. این رویکرد میتواند یکی از بالاترین سطوح تعامل با حاکمیت باشد. اصلاحطلبان باید منابع و مراکز تأثیرگذاری و تصمیمسازی را به نمایندگی از مردم و برای مردم در تعامل مستقیم با حاکمیت یا هسته سخت قدرت به دست بگیرند و با یک رویکرد سازنده به مهار ناپرهیزیها، ناهنجاریها و کجتابیهای حاکمیت بپردازند. اصلاحطلبان اگر بخواهند در این سه سطح با حاکمیت تعامل داشته باشند مبناییترین بخش آن بازسازی خود و بازتولید بدنه اجتماعی مخدوششده خود است. اصلاحطلبان در مرحله نخست باید خود را بازسازی کنند و در مرحله بعد شیوههای تعامل را پیدا کنند.
این رویکرد نیز باید متکی بر نهادهای مدنی و قدرت اجتماعی باشد. پس از این باید به دنبال تسخیر جایگاههای تصمیمگیری و تصمیمسازی در تعامل با حاکمیت باشند. این سه سطح نیازمند فرصت است و تغییر، ترمیم یا تصمیم گفتمانی را طلب میکند. بدونتردید این رویکرد به تجدیداعتبار نیاز دارد؛یعنی همسطحسازی مطالبات اجتماعی با مطالبات اصلاحطلبانه که بتوانند در یک مسیر به صورت همگون و هماهنگ با هم برخورد کنند. گاهی اوقات روابط فکری و فرهنگی بخشهای اجتماعی اصلاحطلبان به سطح پایینی از ارتباط میرسد. این در حالی است که این سطح تعامل باید به سطوح بالاتری برسد تا بین لایههای مختلف اجتماعی و مطالبات اصلاحطلبانه تفاهم صورت بگیرد. در چنین شرایطی میتوانند در سالهای آینده بخشی از توانایی خود را بازتولید کنند.
آیا در شرایطی که اصلاحطلبان از ساحت سیاسی خارج شدهاند تلاش خواهند کرد در ساحتهای فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار باشند یا اینکه هنوز ساحت سیاسی برای اصلاحطلبان دارای اهمیت است؟
بدونتردید نمیتوان نسبت به ساحت سیاسی بیتفاوت بود و با آن متارکه انجام داد. باید نیمنگاهی به ساحت سیاسی و اتفاقاتی که در این ساحت رخ میدهد، داشت، آنها را رصد کرد و بههنگام و متناسب با جایگاه اجتماعی نسبت به این اتفاقات واکنش مناسب نشان داد. بنده معتقدم ترک ساخت سیاسی نه معقول است، نه ممکن. مناسبات سیاسی به هیچعنوان از مناسبات فرهنگی و اجتماعی منفک نیست. برخی اوقات بروز و ظهور سیاسی در جامعه بیشتر و در مقابل برخی اوقات بروز مسائل فرهنگی و اجتماعی بیشتر است. به همین دلیل جریان اصلاحطلبی باید از هر سه ساحت در کنار یکدیگر استفاده کند. از سوی دیگر هرکدام از این ساحتها که میتواند مبنای بازتولید گفتمان اصلاحطلبی قرار گیرد باید به عنوان زیرساخت به آن توجه شود.
در شرایط کنونی قوای سهگانه در اختیار یک جریان قرار گرفته و قدرت در عمل یکدست شده است. در چنین شرایطی جریان اصلاحات با چه استراتژیای در مقابل یکدستشدن قدرت برخورد خواهد کرد؟
کشور ما در گذشته نیز یکدستشدن قدرت را تجربه کرده و شرایط به شکلی نیست که برای اولین بار این اتفاق رخ داده باشد. صبر، دقتنظر و ارائه راهکارهای مناسب و ممکن میتواند به روشنگری ابعاد پنهان جامعه منجر شود. اگر حقایق برای مردم آشکار شود مردم سخن معقول را از هرکسی خواهند پذیرفت. مردم در گذشته، نه عنادی با اصلاحطلبان داشتهاند و نه در آینده چنین اتفاقی رخ خواهد داد. در شرایط کنونی مردم احساس میکنند نسخهای که اصلاحطلبان در دولت آقای روحانی پچیدهاند کارآمد نبوده و نتیجه مناسبی به همراه نداشته است.
آینده بسیاری از مسائل را مشخص میکند. اگر مردم چنین تصمیم گرفتهاند باید بهخواست مردم احترام گذاشت و اصلاحطلبان نیز به تصمیم مردم احترام میگذارند. با این وجود هر زمان که مردم به گفتمان اصلاحطلبی نیاز داشته باشند این آمادگی در گفتمان اصلاحطلبی وجود دارد که راهکارهای خود را در اختیار مردم قرار بدهند. اصلاحطلبان همچنان در زمینههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور حضور خواهند داشت و فعالیتهای خود را ادامه خواهند داد.
تا زمانی که مردم چنین حضوری را طلب نکنند، هیچ اصراری برای حضور نخواهد بود. اصلاحطلبان به وظایف دیگری که دارند خواهند پرداخت و در کنار مردم و همگام با آنها به فعالیت خود ادامه خواهند داد. در چنین شرایطی اصلاحطلبان به دستبندی مطالبات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود خواهند پرداخت. اگر جریان اصلاحات داشتههای خود را روی میز قرار بدهد و نگاه واقعبینانهای به این داشتهها داشته باشد میتواند در آینده به دستاوردهای خوبی دست پیدا کند. بنده فکر میکنم دوره هجمه علیه اصلاحطلبان روبه پایان است.
منطقیترین روش برای بهبود وضعیت آینده کشور نگاه منصفانه به همه جریانهای سیاسی و از جمله جریان اصلاحات است. جریان اصلاحات بیعیب و نقص نیست، اما معدل عملکرد این جریان از بقیه جریانهای کشور بالاتر است. شرایط به شکلی نیست که ماهیت رویکرد اصلاحی ناتوان و نارکارآمد باشد. ماهیت رویکرد اصلاحی کارآمد و تأثیرگذار است. جریان اصلاحات در کشور با مردم فاصله ندارد؛ بلکه خود مردم و متعلق به مردم هستند. درک بنده از اصلاحطلبی این است که هر جا مردم باشند اصلاحطلبی هم همانجاست. اگر کسانی قصد داشته باشند جریان اصلاحات را قبضه کرده و عنوان کنند اصلاحات متعلق به ماست ممکن است با اصلاحات واقعی و مردمی فاصله پیدا کنند. اصلاح جز با حضور اکثریت مردم معنا پیدا نمیکند. اصلاحات جریاتی است که حیات خود را مدیون اکثریت مردم میداند.
آقای رئیسی از برخی اصلاحطلبان برای مدیریت آینده کشور نظرخواهی کرده است. این در حالی است که به نظر میرسد آقای رئیسی به دنبال شکلدهی یک گفتمان رادیکال نیست. آیا شرایط را به شکلی مشاهده میکنید که بتوان انتظار داشت دولت آینده یک دولت فراجناحی باشد یا اینکه سهمخواهی اصولگرایان و بهخصوص طیف رادیکال راست چنین اجازهای را به آقای رئیسی نخواهد داد؟
جامعه ایران در آینده به یک گفتمان ملی نیاز دارد؛ گفتمانی که برای همه مردم ایران قابللمس، درک و ارتباط باشد، به شکلی که همه مردم ایران بتوانند با این گفتمان ارتباط برقرار کنند. این گفتمان فرااصولگرایی و فرااصلاحطلبی خواهد بود. ویژگی اصلی این گفتمان نیز ملی بودن آن است. بنده امیدوارم آقای رئیسی بتوانند این ضرورت را درک کنند و به احتمال زیاد نیز به این ضرورت رسیده باشند. آقای رئیسی باید جامعه ایران را به یکپارچگی در مقابل همه سلایق بیرونی و درونی نافی همبستگی ملی دعوت کند. جامعه ایران فارغ از قوم و نژاد و رنگ و زبان باید به صورت همهجانبه بر صفت ایرانیبودن خود تأکید بروزند و درکنار هم باشند. همه تفکران و جریانهای فکری و سیاسی نیز باید به جنبه ملی خود تأکید بورزند و یک نهضت ملی علیه فشارهای گسترده بینالمللی، که علیه ایران آباد و آزاد و قدرتمند ایجاد شده، تشکیل شود.
برای مواجهه با این مشکلات ما باید یک وحدت ملی و یکپارچه داشته باشیم. امروز این ظرفیت برای همه مشخص است و ما امیدواریم آقای رئیسی نیز این ضرورت را درک کنند و توان و ظرفیتهای لازم را برای انجام این وظیفه ملی در خود پیدا کنند. بدونتردید اگر چنین اتفاقی رخ بدهد هر ایرانی شرافتمندی فارغ از نوع نگاهی که دارد، باید از دولت آینده حمایت کند. در چنین شرایطی میتوان به یک آشتی ملی امید داشت.
در این آشتی ملی همه سلایق فکری و فرهنگی حضور خواهند داشت و در کنار هم برای ایجاد یک ایران آزاد و قدرتمند تلاش خواهند کرد. بنده آرزو میکنم این اتفاق توسط آقای رئیسی رقم بخورد. کسی نسبت به آقای رئیسی بغض و کینه ندارد و هرکسی بتواند در کشور پرچم افتخار ایرانی را به دوش بگیرد برای ما قابلاحترام است.
اگر این اتفاق رخ دهد، آرا و سلایق سیاسی به عرصه وارد شوند و امکان مشارکت برای همه گروههای سیاسی وجود داشته باشد؛ در چنین شرایطی فصل دوم یا اربیعن دوم جمهوری اسلامی با شیوهای جدید و روشی نوین در زمامداری آغاز شود. بدونتردید اگر این اراده در آقای رئیسی وجود داشته باشد همه این آرزوها در عمل محقق خواهد شد.
منبع: آرمان ملی