به گزارش سایت خبری پرسون، محمدحسین عمادی در یادداشتی نوشت:
ما ایرانیها همیشه وقتی میخواهیم کسی را به تندروی و تعصب مثال بزنیم، از اصطلاح «کاتولیکتر از پاپ» استفاده کرده و زمانی که فردی را متفاوت از بافت حاکم میبینیم، وی را تافته جدابافته مینامیم. با شناخت محدودی که از ساختار واتیکان و تاریخ مسیحیت کاتولیک داشتم، همیشه هرگونه تغییر و انطباق با تحولات جهان از سوی کاتولیکها و بهخصوص رهبر آنها برایم دشوار یا ناممکن جلوه میکرد. به همین دلیل، پس از انتخاب پاپ فرانسیس اصلاحطلب و در فرصت سهسالهای که به رم رفتم، سعی کردم وی را بهتر بشناسم و از روند تغییرات و تحولاتی که در واتیکان ایجاد کرده، بیشتر آگاه شوم. شاید اولین شواهد ظاهری این تغییر را در درون حصارهای واتیکان و در کاهش برخی از تشریفات و زرقوبرق مراسم و مبارزه وی با فساد و همچنین ظهور پررنگتر جوانان که در خیل عظیم زائران و مراسم هفتگی واتیکان شاهد بودم، میدیدم. وقتی به ملاقاتها، مقاصد سفر وی و ترجمه سخنان و موعظههای هفتگی پاپ فرانسیس توجه کردم، به وضوح تفاوت و تأکید وی بر عنصر صلح، کمک به محرومان، پناهندگان و نقش جوانان، زنان و عدالت و دفاع از گفتوگو در مواجهه با کشمکشهای قومی و منازعات عقیدتی را شاهد بودم. تعطیلکردن کاخ تابستانه و باشکوه پاپ در تپه «گاندلفو» در جنوب رم نیز یکی دیگر از اقدامات وی در راستای دوری از تجملات و ترک تشریفات است که چشم ساکنان رم را به خود جلب میکند.
اما در ملاقاتی گروهی و در حاشیه کنفرانس فائو، فرصتی استثنائی به وجود آمد تا به دیدار رودرروی پاپ فرانسیس در واتیکان بروم. در بدو ورود، شاهد تشریفات و گارد ویژه خیرهکننده وی در کاخی همچون موزهای عظیم و مملو از مجسمهها و نقاشیهای نفیس بر دیوارهای مرتفع و اشرافی بودیم. پاپ با قامتی خموده و چهرهای خسته و در میان محافظان، با تأخیری زیاد به جمع حضار پیوست. ملاقات رودررو، مصافحه و گرفتن عکس با وی برای همه رؤسای جمهور و وزرا و سفرای حاضر فرصت و افتخاری بود. اما گوشدادن به سخنانش در اهمیت توجه به فقرا و مبارزه با گرسنگی و دیدن چهره نحیف ولی دوستانه و صمیمیاش و سپس در مصافحه با لمس دستان ضعیفی که برخلاف سنت غالب، همیشه از بوسیدهشدنش بهشدت امتناع کرده و اندام خمیده و خضوع انسانیاش در آن کاخ سربهفلککشیده و مجلل که همه را به تعظیم بیچونوچرا در قبال قدسیت دعوت میکند، بسیاری از اعضای هیئت را قانع کرد.
که او قطعا «تافتهای جدابافته» از ساختار و معماری واتیکان است. میدانستم که او اولین رهبر روحانی از فرقه متمایز مسیحیت به نام «عیسویون» است که در تاریخ چندصدساله واتیکان برای اولینبار به این مقام رسیده و اولین پاپ از قاره بهیغمارفته آمریکای لاتین و کشور آرژانتین است؛ بااینحال نمیدانستم کدامیک از این عوامل در تابیدن وی در مسیری متفاوت با بافتههای هزارساله واتیکان، شخصیت وی را اینگونه خاص و متمایز کرده است؟ میدانستم بحرانهای عظیم مشروعیت و حتی موجودیت واتیکان را در معرض خطر قرار داده و افکار عمومی جهان را نسبت به آنها بیش از پیش با شک، سؤال و انتقاد همراه کرده است؛ ولی نمیدانستم پاسخ پاپ فرانسیس رنجور و تنها برای رهایی از این مخمصه و تناقض تاریخی چیست؟ تا قبل از وی برای غیرکاتولیکها هم سخت بود که باور کنند در کلیسای کاتولیک، یک پاپ یا حتی یک کاردینال، طرفدار پروپاقرص فوتبال باشد و حتی تانگو برقصد و از بیان آن نیز ابایی نداشته باشد، از تجملات نهادینهشده دست بردارد و همچون مردم عادی با مترو سفر کند و از خوردن پیتزای دستفروشان شهر رم لذت ببرد و بهجای گوشدادن به اعتراف مردم، بهصراحت اعتراف به اشتباهات گذشته خود و همقطارانش کند.
فرناندو میرلس با فیلم «دو پاپ» با رساترین زبان و با کمکگرفتن از معجزه هنر هفتم از دیگر زوایای پنهان شخصیت پاپ فرانسیس پرده برداشت. وی با شکستن حریم قدسی و حصار هزارساله واتیکان، تفاوتهای آشکار و لاجرم تنهایی فرانسیس را بیش از پیش برای همه جهانیان به نمایش گذاشت. این فیلم با مروری بر زندگی شخصی فرانسیس و بیان دیالوگهای تاریخی فرانسیس با پاپ بندیکت، به درون کالبد و حریم واتیکان پا گذاشته و تناقضهای عمیق و ساختاری هر دو دیدگاه را به عیان به تماشا میگذارد. فیلم دو پاپ در واقع دو پارادایم از دینداری را در تعارض با هم به تصویر میکشد؛ یکی نماد سنت مجرد از واقعیات است و دیگری نماد آشتی با واقعیتهای زمانه و نمادهای مدرنیته؛ اولی از حفظ تقدس محبوس در کاخهای مرتفع و دل مؤمنان سنتی سخن میگوید و دیگری از معجزه عشق به محرومان و ارتباط با مردم. بندیکت از ضرورت محافظت از گذشته باشکوه دینی دوهزارساله میگوید و فرانسیس از دردها و زخمهای جامعه امروز که کلیسا نهتنها به آن پشت، بلکه به آن نمک پاشیده است. بندیکت با چهره زرد و روحی سرد از ضرورت محافظهکاری و احتراز از دشمن بهکمیننشسته میگوید و فرانسیس با چهرهای آرام و خندان، شجاعانه از امید به نسل جوان و اصلاحات. بندیکت با نگرانی از توطئه دشمنان در جدایی مؤمنان، حفظ شرایط موجود را شرط پاسداری از ساختار ارزشها و آرمانها میداند و فرانسیس تنهایی و یکتایی را فقط لایق خداوند میداند و لذت واقعی را در بندگی و عشق به خدا و خدمت به مردم میداند.
فرانسیس عاشقشدن در دنیای خاکی را از نشانهها، زیبایی و لطف خدا میداند و معتقد است که میتوان با آهنگ آسمانی در میان مردمان رقصید و حتی در زمان سیگارکشیدن هم با خدا مناجات کرد و با او بود. با غوطهورشدن در تفاوت این دو دیدگاه، کارگردان عملا تفاوت دو بینش یا بهتر است بگوییم دو پارادایم حاکمان دینی را در دنیای امروز نشان میدهد. اما در نهایت قبول هر دو پاپ بر پذیرش عقلانیت و قبول واقعیتهای عینی دنیای واقعی (خارج از ذهن) است که آنها را پس از یک جدال طولانی، به پذیرش یک تغییر تاریخساز وامیدارد؛ واقعیات تلخی همچون کاهش فزاینده تعداد پیروان نهتنها واتیکان و عبادتکنندگان کلیسا، بلکه تعداد مؤمنان و معتقدان به خدا در سراسر جهان. جدال خاموش بین دو پاپ و نتیجه آن، به منزله تسلیم یا غلبه مدرنیته بر سنت نیست، بلکه قبول خرد و عقلانیت بهعنوان داور نهایی از سوی هر دو آنها و تسلیم نهاد واتیکان و اعتراف بر اصالت واقعیات خارج از ذهن بر باورهایی است که تحت لوای تقدس و به نام ارزشهای سنتی در ذهن و ساختارهای نهادی واتیکان رسوب کردهاند. جدالی که در انتها، کاردینالها و «واتیکان سنتی» هم میپذیرد که نمیتوان «کاتولیکتر از پاپ فرانسیس بود» و باید بهجای افتخار بر میراث باشکوه و سربهفلککشیده واتیکان، خشتهای دیوارهای چندهزارساله آن را برکشید و از آن پلی برای ارتباط با محرومان و دیدن واقعیات و ارتباط دوسویه با نهفقط مؤمنان، بلکه آحاد مردم ساخت.
«پاپ فرانسیس» در دیالوگی بهصراحت به بندیکت میگوید دینی که با گذشته ازدواج کند، در دنیای جدید بیوه میماند! شاید کنایه وی در این تمثیل نهتنها به بیوهشدن دین، بلکه به یتیمشدن بیش از یک میلیارد کاتولیک دیندار جهان است. اما پیششرط این استدلال، پذیرش عقلانیت و مصلحت بر پایه قبول عقل و دیالوگ دوسویه هر دو پاپ بود؛ توافقی که در نهایت هر دو میپذیرند برای احترام به حقیقت میتوان بدون نوشیدن «جام شوکران»، تسلیم واقعیت شد، ولی برای اصلاح آن تلاش کرد. این جدال دوساله آزمونی سخت و دردناک برای مکتب و نهاد سنتی واتیکان بود که نهایت آن را به دشواری از سر گذراند.
اما مهمتر آنکه این مواجهه درسی برای همه محافظهکاران و اصلاحطلبان دینی جهان بود که چگونه با تمسک بر عقلانیت و قبول واقعیات میتوان با کمترین هزینه برای خود و پیروان به نتیجه رسید. همیشه در مواجهه دو کانون رقابت این اصطلاح را شنیده بودم که «دو درویش در گلیمی بخسبند و دو ملک در اقلیمی نگنجند»! اما هر دو پاپ سناریوی جدیدی در تاریخ واتیکان برای مواجهه با نظم جدید ابداع کردند؛ قبول واقعیتها در قالب نظم نوین، بدون مرگ سنتها از طریق معرفی سنتی نوآورانه. این نوآوری ناباورانه بود که نشان داد نباید ضرورتا مرگ سرنوشت کلیسای واتیکان را رقم بزند و میتوان از طریق استعفای صلحآمیز و حضور «دو پاپ زنده در یک زمان»، شیوهای برای ادامه حیات نگرشی دیگر در دینداری کاتولیک را انتخاب کرد.
اما کماکان این پرسش وجود دارد که تا چه زمان کاتولیکتر از پاپها به عقلانیت پاییند بوده و روند اصلاحات پاپ فرانسیس را تحمل خواهند کرد؟! ابتکار دولت عراق و پیشدستی پاپ فرانسیس در سفر تاریخساز وی به کشور همسایه، عراق، با اکثریت مسلمان شیعه، شاید پیامی جدید و تاریخی برای سیاستمداران منطقه به همراه داشته باشد. ارتباط تنگاتنگ و همکاری تاریخی واتیکان با دربار صفویان علیرغم فاصله ایدئولوژیک و جغرافیایی آنها در زمان مواجهه با دشمن مقتدر و مشترک (دولت عثمانی) و توان بالقوه اصلاحات در هر دو مذهب، نهتنها میتواند یک فرصت تاریخی برای نزدیکی پیروان دو دین ابراهیمی باشد، بلکه مرزبندی با دشمن مشترک و تقویت مشترکات میتواند از سوی رهبران این دو مکتب زمینهساز صلح پایدار در منطقه بحرانزده ما باشد.
منبع: شرق