به گزارش سایت خبری پرسون، 9 اسفند زن میانسالی به پلیس قزوین رفت و ادعای عجیبی را مطرح کرد؛ ادعایی که باعث شد پرونده 15 ساله ناپدید شدن همسرش وارد مسیر تحقیقات جدیدی شود.
او گفت: همسرم بهنام هوشنگ 18 بهمن سال 85 ناپدید شد. آن روز هوشنگ به همراه همسر دوم خود راهی تهران شد تا به خانه دخترم برود. بعد از آن روز دیگر کسی هوشنگ را ندید. چون او با زن جوانی ازدواج مجدد کرده بود تصور میکردیم که ما را ترک کرده و با او رفته است. اما چند ماه قبل زمانی که صحبت سر ارثیه شد، پسرم بهنام بابک بر سر تقسیم ارثیه با من دعوایش شد و آنجا بود که راز قتل پدرش را برملا کرد.
زن میانسال ادامه داد: او گفت 15 سال قبل، وقتی در تهران سرباز بوده، در خانه خواهرش، پدر و زن پدرش را به قتل رسانده و اجسادشان را در چاه انداخته است. وقتی از این راز با خبر شدم، تصمیم گرفتم که از او شکایت کنم.
رسیدگی در پایتخت
با شکایت زن میانسال، پروندهای در دادسرای قزوین تشکیل شد اما از آنجایی که زن میانسال مدعی بود قتل همسرش در پایتخت رخ داده است، پرونده با قرار عدم صلاحیت به دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع شد.
با ارسال پرونده، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت رسیدگی به پرونده را به عهده گرفت و دستور بازداشت بابک صادر شد. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت، وارد عمل شده و بابک را با نیابت قضایی در قزوین دستگیر و به تهران منتقل کردند. اما متهم در تحقیقات منکر جنایت شد و قتل را به گردن مادرش انداخت و مدعی شد که جنایت را او مرتکب شده است.
به دستور بازپرس ساسان غلامی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد تا اظهارات او مورد بررسی قرار گیرد. همچنین بازپرس جنایی دستور احضار مادر بابک برای تحقیقات را صادر کرد. بازپرس جنایی همچنین دستور بررسی پروندههای قدیمی را صادر کرد تا مشخص شود آیا زنی با مشخصات همسر دوم هوشنگ ناپدید شدنش به پلیس اعلام شده یا ماجرا کذب است.
گفتوگو با متهم
چه اتفاقی برای پدرت رخ داده است؟
مادرم او را کشته و تازه متوجه این ماجرا شدم.قبل از این به من گفته بود که پدرت بعد از ازدواج دومش خانه را ترک کرده اما به تازگی از این راز با خبر شدم.
چطور متوجه شدی؟
حدود 4 ماه قبل در یک میهمانی شبانه نشسته بودیم که مادرم گفت یک خانمی شوهرش را به قتل رسانده و برای اینکه مسیر تحقیقات را تغییر دهد به ریش سفید محل مراجعه کرده و گفته شوهرم گم شده و از او خواسته شوهرش را پیدا کند .وقتی این ماجرا را مادرم برایمان تعریف کرد به او مشکوک شدم با خودم گفتم احتمال دارد مادرم خودش مرتکب قتل شده و این داستان برگرفته از زندگی خودش است. حدسم درست بود و فهمیدم مادرم وقتی متوجه شده پدرم سر او هوو آورده است، ابتدا با گاز پیک نیکی به سر پدرم میزند و بعد هم او را به همراه یکی از اقوام حلق آویز میکند و جنازه را نیز مخفی میکند.
در زمانی که پدرت ناپدید شد، تو کجا بودی؟
من آن زمان سرباز بودم و محل خدمتم در تهران بود. وقتی برگشتم به من گفتند که پدرم با همسر دومش خانه را ترک کرده است. حتی آن زمان شکایت و عکس پدرم را در روزنامه چاپ کردیم و تمام کارهای قانونی را انجام دادیم اما از او خبری نشد.
چرا مادرت از تو شکایت کرده؟
دو دلیل داشت، پدرم آجر پز خانه داشت و ارثیه حدود 20 میلیارد تومانی برایمان بهجا گذاشت با این شکایت یک وارث کم میشود. دومین دلیل این بود که من ماجرای قتل را فهمیده بودم و میخواست از شر من راحت شود.
چرا زودتر ماجرا را خبر ندادی؟
برای اینکه مادرم برایم پاپوش درست میکرد. 18 روز مرا در بیمارستان روانی بستری کرد. آنجا داروهایی به من میدادند که شانس آوردم تا حالا زنده ماندهام. وقتی از بیمارستان روانی ترخیص شدم، گفت معتاد هستم و با این ادعا در کمپ ترک اعتیاد دو ماه بستری شدم. وقتی دید با این برنامهها کارش بهجایی نمیرسد، ادعای قاتل بودنم را مطرح کرد. باورتان نمیشود چقدر خوشحالم بازداشت شده ام، اگر مرا دوباره به تیمارستان یا کمپ میبردند معلوم نبود زنده برگردم.
منبع: ایران