اولین شهید مدافع حرم کرمانشاه؛

به کدام شهید لقب شیر سامرا داده بودند؟

به گفته مادر شهید مهدی نوروزی: شجاعت و دلیری‌های مثال‌زدنی مهدی، دلیلی شد تا او را با نام «شیر سامرا» بشناسند. در عملیات‌هایی که در سامرا و نواحی آن انجام می‌شد، هرجا نیروها تحت فشار قرار می‌گرفتند و به تنگنا می‌رسیدند، از مهدی می‌خواستند تا با نیروهایش به کمک آنها برود و غائله را ختم کند او خط شکن و همیشه در وسط میدان معرکه بود.

کرمانشاه_پرسون؛ شهید مهدی نوروزی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۱ مصادف با نیمه شعبان به دنیا آمد. چندین مرتبه جهت مبارزه با وهابیت تکفیری به عراق اعزام شد و هنگامی‌که فرماندهان سپاه قدس نبوغ نظامی و شجاعت کم‌نظیر او را دیدند، به‌عنوان فرمانده چند عملیات انتخابش کردند که هیچ‌کدام با شکست مواجه نشد و در آخر به‌عنوان فرمانده عملیات ویژه سامرا منصوب شد و در همین مقام به فیض شهادت نائل آمد.
وی در روز شهادت امام صادق (ع) برای سومین بار راهی میدان جهاد شد و در ۲۰ دی‌ماه ۱۳۹۳ مصادف با روز میلاد رسول گرامی اسلام و رئیس مکتب شیعه جام شهادت را نوشید.

سوال:دوران کودکی شهید چگونه گذشت؟

مادر شهید: قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی حالت‌های معنوی خاصی برای من رخ می‌داد که طبیعی نبودند و احساس می‌کردم که فرزندی که قرار است به دنیا بیاید بسیار مورد توجه و لطف اهل بیت است.

سه ماه مانده بود که مهدی به دنیا بیاد خواب امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان لباسی برای فرزندم آورده بود و گفتند زمانی که فرزندت به دنیا آمد این لباس را تنش کنید.

چند ماه بعد، یعنی دوهفته مانده به دنیا آمدن مهدی خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانه‌ام هستند و با کلی اصرار از آن‌ها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم، در جواب اصرار من گفتند: «فرزندی که قرار است به دنیا بیایید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمده‌ایم.»

وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانم‌ها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و برای مهدی من آمده بودند. اتفاقات قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی آنقدر عجیب بود که یقین کرده بودم که اهل بیت برای کار مهمی انتخابش کردند.

وصیت نامه

شهید مهدی نوروزی چند صباحی قبل از شهادتش در سامرا، تنها فرزند و کودک شیرخواره خود «محمدهادی نوروزی» را در آغوش گرفته و وصیت خود با او را میان خانواده و در مقابل دوربین بیان می‌کند. فیلم و متن این وصایا و دعاهای پدرانه شهید مدافع حرمین سامرا در آستانه اربعین شهید برای نخستین بار منتشر می‌شود که در ادامه می‌آید:

«اگر ما یک روزی شهید شدیم و آقا محمدهادی این فیلم را دید انشا الله منتقم خون امام حسین (علیه‌السلام) است. انشاالله آمده است انتقام حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را بگیرد. انشاالله یار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یار رهبر و یار آقای سید علی خامنه‌ای باشد. انشاالله همیشه مدافع نظام باشد. مدافع انقلاب باشد. تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهل‌بیت (علیه‌السلام) باشد. وجودش خود تهدید [برای دشمنان] باشد.»

شهید نوروزی نقش مهمی در آرام شدن فتنه ۸۸ داشتند؛ عکس و تصویر او هم در فضای مجازی پخش شده بود و ضد انقلاب هم علیه او فضاسازی می‌کرد و او را تهدید کرده و اعلام کرده بودند که او را بزنند.

چرا به شهید لقب شیر سامرا داده بودند؟

مادر شهید: شجاعت و دلیری‌های مثال‌زدنی مهدی، دلیلی شد تا او را با نام «شیر سامرا» بشناسند. در عملیات‌هایی که در سامرا و نواحی آن انجام می‌شد، هرجا نیروها تحت فشار قرار می‌گرفتند و به تنگنا می‌رسیدند، از مهدی می‌خواستند تا با نیروهایش به کمک آنها برود و غائله را ختم کند. مهدی خط‌ شکن بود، همیشه در وسط میدان معرکه بود. می‌گفت: «ما باید اولین نفر در جلو و خط‌ مقدم نبرد باشیم تا هر زمان به بچه‌ها گفتیم بیایند ما را ببینن»

مهدی همیشه به من می‌گفت: مادر دعا کنید عاقبت به خیر شوم چرا که در قوه قضاییه برای پرونده‌های برخی آقا زاده‌ها به من پیشنهاد رشوه میدهند و می‌گویند در بهترین جای تهران خانه‌ی هزار متری با تجهیزات کامل در اختیارت می‌گذاریم فقط پرونده را مختومه کن!

سوال: ماجرای دیدار ایشان با رهبر معظم انقلاب و دعای ایشان چه بود؟

مادر شهید: علاقه‌ی خاصی به رهبری داشت. برای سلامتی آقا صدقه کنار می‌گذاشت و همیشه می‌گفت:«سید علی تنهاست». اهل شعار نبود تمام سعی خود را می‌کرد تا با عمل خود باری از دوش رهبری بردارد. دنبال این بود که ببیند آقا چه می‌گوید تا همان را انجام دهد.

خواهر شهید: زمانی که آقا مهدی از دیدار رهبری برگشتند،گفتند صورت آقا پر از نور است. همیشه هم این جمله روی زبانش بود که «سید علی خامنه‌ای نائب بر حق امام زمان است» و اگر امر کند که سرمان را بدهیم نباید دریغ کنیم. در همین دیدار به آقا می‌گویند که پدر و مادرم به فدای شما برایم دعا کنید که شهید شوم و آقا هم در جوابشان فرموده بودند: «ما به شما نیاز داریم ان شاالله عاقبت به خیر شوید.»

سوال: رسیدگی به پدرش برایش سخت نبود. ناراحت نمی‌ شد و یا نمی ‌گفت که خسته شدم؟

خواهر شهید: اصلا و ابدا، عاشقانه این کار رو انجام می‌داد بدون اینکه خم به ابرو بیاورد.

مادر شهید: یک روز به مهدی گفتم، ۱۰ ساله که زحمت پدرت روی دوش شماست و حقش را ادا کردید، پدرت وزنش سنگینه، موقع جابه جایی از زمین خدایی نکرده استخوان‌های بدنت آسیب می‌بینند، بیا یک پرستار بگیریم که کارهای بابات رو انجام بدهد. وقتی که این را به مهدی گفتم بلافاصله گفت: «مادر از شما خیلی بعیده این حرف، خدمت به پدرم برای من تحفه‌ای از آسمان به زمین است و خدا اون روز رو نیاره و مهدی مرده باشه که کسی دیگه از پدر مراقبت و اون رو تر و خشک کنه.»

آخرین دیدار با شهید

خواهر شهید: وقتی در مامویت و شهر سامرا در محاصره شدید بود متوجه شده بود که تولدم نزدیک هست، در همان شرایط با گوشی‌اش کلی استیکر تولدت مبارک برام فرستاده بود. به او گفتم آقا مهدی چه طوری در این شرایط تولد من رو یادت بود. گفت: «مگه میشه تولد خواهر گلم رو فراموش کنم». جدای از این پیام تبریک‌ها برای روز تولدم کادو فرستاده بود در خونه، به دوستانش سفارش کرده بود که روز تولد من کادوی تولدم رو حتما در خانه برسانند.

مادر شهید: به کربلا سفر کرده بودیم و مهدی نیز به عنوان مدافع حرم آنجا بود؛ داخل حرم امام حسین (ع) به من گفت: «مادر یادت نره زیر قبه دعا کنید که آقا شهادتم رو امضا کنه». منم اولین دعایی که کردم به آقا گفتم: «این مهدی ما شهادت میخواد شهادتش رو امضا کن و قبولش کن».

در مسیر بازگشت ما را تا مرز همراهی کرد و بعد از آن نگران اوضاع سامرا بود. خودش دیگر وارد خاک ایران نشد چون ممنوع خروج‌اش کرده بودند که نتواند به عراق و سوریه برود، اما بعد از پیاده روی اربعین که مجوز داشت از ایران خارج بشود دیگر وارد کشور نشد و در عراق مانده بود. مرا به برادرش سپرد. موقع خداحافظی حال بسیار عجیبی داشت انگار هر دو احساس می‌کردیم که آخرین دیدار است‌.

چند لحظه فقط او را نگاه کردم و با گریه روضه «جوانان بنی‌هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید...» را برایش زمزمه کردم. یک ماه بعد از آن خداحافظی خبر شهادتش را آوردند.

206315