من اهل تخیل هستم؛ پس هستم

به نظر می‌رسد سیاستمداران غربی نیز امروزه قربانیان کارویژه‌های رسانه‌های خود شده‌اند و باید برای نزدیک شدن به واقعیت‌های خاورمیانه و جهان، حق تخیل و تولید تصاویر را از رسانه‌های خودساخته بازستانند. حال جهانی را تصور کنید که دیگر از تخیل محروم نیست و به جای تصاویر رسانه‌ای، فردیت انسان و اجتماع انسانی دستی فراخ در تولید تصاویر دارد، در چنین جهانی می‌تواند جای برندگان و بازندگان جنگ کاملا تغییر کند.
تصویر من اهل تخیل هستم؛ پس هستم

به گزارش سایت خبری پرسون، دکتر هادی خسروشاهین در یادداشتی نوشت: برندگان و بازندگان جنگ را امروزه خود جنگ‌ها و آنچه در صحنه جنگ می‌گذرد، مشخص نمی‌کند، بلکه انبوه تصاویر تولید شده توسط رسانه‌ها برنده واقعی جنگ را برای ما نه تنها معرفی بلکه حتی تعیین می‌کنند. به همین دلیل گای دبورد، فیلسوف فرانسوی علاقه‌مند است برپایه همین ویژگی جامعه امروز ما را جامعه نمایشی بخواند. در جامعه نمایشی، نمایش اغواگرانه از واقعیت بر محتوای خود واقعیت‌ها و فکت‌ها اولویت می‌یابد و از همین رو دسترسی به واقعیت محض به امر محال تبدیل می‌شود.

شاید علت این گزاره سوزان باک مورس به همین مختصات بازگردد: ما به «امر اشباع‌ شده از رسانه‌ها اما همچنان فقیر در حوزه اطلاعات عمومی» تبدیل شده‌ایم. در واقع ما غرق تصاویر رسانه‌ای هستیم که احساساتمان را به بازی می‌گیرند و قدرت تخیل ما را در مسیری خاص به حرکت درمی‌آورند؛ اما اغلب ابتدایی‌ترین و مرتبط‌ترین اطلاعات را منتقل نمی‌کنند.

حال با این پیش‌درآمد به سراغ جنگ غزه برویم. سی‌ان‌ان و آنچه در دهه۱۹۹۰ به‌ عنوان «اثر سی‌ان‌ان» معرفی می‌شد، به مخاطبان جهانی‌اش می‌گوید که حماس آغاز‌گر جنگ بود؛ این گروه سرهای کودکان را بریده است؛ (این خبر توسط سی‌ان‌ان پخش جهانی شد؛ ولی بعدا خبرنگار این شبکه آن را در شبکه ایکس تکذیب کرد) پس اعضای آن مشتی جانی و تروریست هستند و همین تصویر باعث می‌شود سیاستمداران تا حد مقدور امکان یابند در حوزه میدانی جنگ، دستی فراخ برای خود تعریف کنند و از هر ابزاری برای نابودی «تروریست‌ها» استفاده کنند. در این مسیر عبور از همه ارزش‌های انسانی، اخلاقی و حتی هنجارهای برآمده از حقوق بین‌الملل امکان‌پذیر می‌شود؛ حتی این امکان به‌وجود می‌آید که سیاستمداران، جوامع دموکراتیک در غرب را در «وضعیت استثنایی» قرار دهند و آزادی‌های مصرح و مدنی در دموکراسی‌ها را محدود کنند و حتی زیرپا بگذارند. (نگاه کنید به ممنوعیت راهپیمایی در طرفداری از حماس یا علیه تلفات غیر نظامیان در غزه از سوی دولت مکرون.)

در چنین فضایی چه کسی می‌تواند بر رسانه خرده بگیرد که مقایسه حماس با داعش مغالطه‌ای بزرگ است؛ چراکه مبنا نه اطلاعات و فکت‌ها بلکه نمایش اغواگرانه و حتی غیر واقعی از خود واقعیت است. در چنین بستری انسان امروز به‌ویژه انسان غربی در محاصره انبوه تصاویری قرار دارد که آن را در وضعیت امتناع از تفکر قرار می‌دهد؛ چون دسترسی به اطلاعات و فکت وجود خارجی ندارد؛ پس واقعیت همان چیزی است که رسانه به انسان عرضه می‌کند. در چنین فضایی برنده و بازنده جنگ از پیش و قبل از روشن شدن نتیجه آن تعیین شده است: آنها که خیر محض تصویر می‌شوند و منجی جهان امروز یعنی آمریکا و اسرائیل برندگان از پیش تعیین‌شده‌اند و آنها که به‌عنوان شر تمام روی صفحه تلویزیون به نمایش درمی‌آیند، بازندگان قطعی و محتوم جنگ مقدس امروز.

اما در چنین جهانی با هژمونی تصاویر انبوه روزنه‌هایی برای رقابت در تولید تصاویر نیز به‌وجود می‌آید؛ اگر دهه۱۹۹۰ را با کلید‌واژه «اثر سی‌ان‌ان» می‌شناسند، در اولین دهه قرن جدید نیز «اثر الجزیره» پا به میدان رقابت نابرابر گذاشت. اگر دربرگیری اولی به‌ دلیل جهانی شدن زبان انگلیسی بین‌المللی بود، دربرگیری دومی بیشتر جنبه منطقه‌ای داشت و عرب‌زبانان را به‌ عنوان بازار مخاطب خود مورد توجه قرار می‌داد. به نظر می‌رسد واکنش دولت نتانیاهو به همین اثر و چنین دربرگیری در سطح منطقه‌ای است که باعث می‌شود دستور تعطیلی فعالیت شبکه الجزیره در غزه و اسرائیل داده شود؛ چون در این رقابت میان تصاویر، امکان تا حدودی بیشتری برای بازشناسی واقعیت‌ها و تمییز سره از ناسره حداقل در سطح منطقه خاورمیانه به‌وجود می‌آید.

اما اگر بخواهیم از این منظومه تصاویر هژمونیک در سطح بین‌المللی خارج شویم و بیرون از حوزه اقتدار چنین تصاویر نسبتا همه‌جایی و نسبتا همه‌شمولی به تحولات غزه بنگریم، بهتر است بنیادی‌تر و رادیکال‌تر بیندیشیم. کیارا بوتیچی، فیلسوف ایتالیایی در کتاب سیاست خیالین (تصاویر فراتر از تخیل و خیال) نقشه راهی را برای برون‌رفت از بن‌بست این تصاویر متراکم و تصاویر به مثابه سلاح ارائه می‌کند. آنچه در کانون این نقشه راه قرار می‌گیرد، تخیل اجتماعی و سیاسی است. در اینجا تخیل نه به معنای امر غیر واقعی که صاحبان اندیشه در عصر روشنگری ارائه می‌کنند، بلکه به معنای ارسطویی آن است یعنی توانایی تولید تصاویر فارغ از اینکه آنچه نشان می‌دهند واقعا وجود دارد یا نه؟ در واقع رسانه‌ها حق تولید تصاویر را از آدمی سلب کرده‌اند تا به جای آنها تصاویری را بسازند و قدرت تخیل اجتماعی را به پایین‌ترین سطح ممکن برسانند. در فضایی که بوتیچی ترسیم می‌کند، البته دیگر از تخیل هم محروم نیست، تصور متفاوت پدیده‌ها و چیزها و ساختن پروژه‌های سیاسی آلترناتیو امکان‌پذیر می‌شود. در واقع در تعبیر بوتیچی تخیل اسبابی برای تفکر و تامل و پیش‌درآمدی برای واقعی ساختن ایده‌آل‌هاست.

حال با این اوصاف به نظر می‌رسد در جهان مملو از تصاویر رسانه‌ای به‌ عنوان جانشینان مجازی تخیل فردی، اجتماعی و سیاسی، مناطقی که با محرومیت و تبعیض روبه‌رو هستند و به همین دلیل از کمترین سطح ارتباطات بین‌المللی برخوردارند، توان بیشتری برای شکافتن تصاویر رسانه‌ای و بیرون جهیدن از این فضای مصنوع و مجازی دارند و به همین دلیل است که در ۷ اکتبر حماس و فلسطینیان بر پایه تخیل ۷۰ساله و اینکه بازگشت به سرزمین مادری امکان‌پذیر است یا حداقل می‌توان نشانه‌ها و منابعی برای بازیابی اقتدار مردمان این سرزمین فراهم کرد، عملیاتی را پیاده‌سازی کردند که از تصاویر غالب رسانه‌ای عبور کرد و تابوی هژمونیک بودن آنها را شکست. علت پیش‌دستی حماس نه عملیات فریب اطلاعاتی که پیشتازی آنها در تخیل اجتماعی و ساخت این تصاویر ذهنی بود که بازیابی اقتدار برای فلسطینیان ممکن است. بر همین اساس هم می‌توان علت غافلگیری سیاستمداران و نیروهای اسرائیلی را در این روز تبیین کرد: محروم بودن از تخیل به‌دلیل تصاویر انبوه رسانه‌ای بود که اسرائیل را همواره در موقعیت برتر و تهاجمی قرار می‌داد. در این فضا اساسا امکان تفکر در این‌باره که این توازن می‌تواند برهم بخورد و فلسطینیان حداقل برای چند روزی از موقعیت تدافعی خارج شوند، وجود خارجی نداشت. این تصاویر متراکم باعث می‌شد که اسرائیلی‌ها هر روز بیشتر از دیروز مرز واقعیت و فکت را با نمایش اغواگرانه درهم آمیزند و از واقعیت‌های میدانی و روی زمین فاصله بگیرند.

غافلگیری ۷ اکتبر نیز ناشی از محرومیت از تخیل در جبهه اسرائیلی و حتی آمریکا بود. آمریکایی که تصور می‌کرد به‌ دلیل توان تسلیحاتی اسرائیل روزهای وابستگی این رژیم به واشنگتن به پایان رسیده است و در چنین بستری می‌تواند از طریق ‌سازوکارهای سیاسی نظیر پیمان ابراهیم زمینه را برای دوری جستن تدریجی خود از منطقه خاورمیانه و برون‌سپاری کارها به اسرائیل و دیگر اعضای پیمان ابراهیم فراهم کند. به نظر می‌رسد سیاستمداران غربی نیز امروزه قربانیان کارویژه‌های رسانه‌های خود شده‌اند و باید برای نزدیک شدن به واقعیت‌های خاورمیانه و جهان، حق تخیل و تولید تصاویر را از رسانه‌های خودساخته بازستانند. حال جهانی را تصور کنید که دیگر از تخیل محروم نیست و به جای تصاویر رسانه‌ای، فردیت انسان و اجتماع انسانی دستی فراخ در تولید تصاویر دارد، در چنین جهانی می‌تواند جای برندگان و بازندگان جنگ کاملا تغییر کند.

منبع: دنیای اقتصاد

533756