شناسه خبر: 245808
جمعه 15 اسفند 1399 08:27
گفت وگوی پرسون با «چالهچاله»؛ شاعر کُرد:
به گزارش سایت خبری پرسون از کردستان، محمدباقر چالهچاله؛ رانندۀ تاکسی است. بیان شیوا و دلنشینی دارد و از اینکه کتاب شعرش موردتوجه ما قرار گرفته، خوشحال است.
این اولین کتاب شعر اوست که نشر سرانه آن را چاپ کرده و خودش آن را حاصل تجربیات سالیان کودکی میداند. در این کتاب بعضی از غزلیات حافظ و مولوی نیز به زبان کُردی ترجمه شده است.
باقر چالهچاله عاشق زبان کُردی و شعر پارسی است. درحالِ مسافرکشی هم با خود شعر زمزمه میکند و در تنگنای مشکلات معیشتی و با آنکه روزی 10 ساعت در شهر رانندگی میکند، به جفت و جور کردن قافیه شعرهای خود میاندیشد و شب نیز لقمه نانی به خانه میبرد.
باقر چالهچاله صمیمانه دعوت سایت خبری پرسون را پذیرفت. گفتوگوی ما را با او میخوانید:
از همان کودکی با شعر بزرگ شدم. اقوام ما در میهمانیها شاهنامۀ کردی و فارسی میخواندند و من نیز گوش میدادم. بعدها با مثنوی هم آشنا شدم و خدمت بزرگان شعر و شاعری در شهرم رسیدم.
از آقایان استاد فرشید یوسفی، استاد آهنگرنژاد، استاد حساس و دیگران، آموختهام. در این زمان مثنویهایی به زبان کُردی میسرودم و برای این استادان میخواندم که با استقبال روبهرو شد. حتی استاد یوسفی مرا به جلسات شعرخوانی دعوت کرد. من به ایشان گفتم من راننده تاکسی هستم و تلاش برای لقمهای نان برایم مجال اندکی میگذارد. با دعوت دوبارۀ استاد، به رسم ادب رفتم و برای دوستان شاعر مثنوی کردی خواندم. بعد متوجه شدم که این اشعار من مناسب فضای آن جلسات نیست. درواقع آنجا رباعی و غزل و شعرهای دیگر میخواندند و زمان به من نمیرسید.
طرح جلد کتاب به انتخاب ناشر محترم، آقای مرادی است. دربارۀ ترجمه فارسی هم، راستش توان مالی آن را نداشتم. سعی من این بود که کتاب زیاد قطور نشود-فقط به دلایل مالی- من یک شوفر تاکسی هستم و در همین حد راضیام. از ناشر گرامی آقای مرادی صمیمانه سپاسگزارم. واقعاً برای این کتاب زحمت زیادی کشید.
بله. قبل از چاپ نوشتههایم خدمت معاونت ارشاد رسیدم. به وی گفتم بنده شاعر و مترجم زبان کُردی هستم و این هم نمونهسرودههای من است. گفتند برو اشعار خود را تایپ کن. بعد مشکلات کار و گرفتاریها پیش آمد و نتوانستم این کار را انجام دهم. پس از آن بود که خوشبختانه با آقای مرادی آشنا شدم.
بله. خوشبختانه قرار است تعدادی از کتابهایم خریداری شود. من نیز از آنها خواستهام مستقیماً با آقای مرادی مذاکره کنند و کتابم را از ایشان بگیرند.
من با دلم کار میکنم. بعضیها میگویند من چگونه عروض را فرا گرفتهام اما برای کسی که مادرزاد شاعر باشد، حرف زدن او نیز در چارچوب عروض قرار میگیرد! البته این هنگامیست که یک شعر دلِ مرا چنگ بزند آنگاه من بهترین واژگان را برای آن ردیف میکنم.من وقت و بیوقت حتی پشت فرمان هم با خودم شعر زمزمه میکنم. به هرحال از اینکه شما به اشعار من توجه کردهاید مایۀ خشنودیست.
البته کار جوهرۀ آدمیست. کار کردن برای من سخت نیست. آنچه آزارم میدهد مشکلات معیشتی است. من گاهی در برابر مخارج زندگی و تعمیرات ماشین کم میآورم اما با سختی بزرگ شدهام. با رفاه و آسایش بیگانه بودهام و به مشکلات عادت دارم. خدمت سربازیِ من در سیستان و بلوچستان سپری شد. شاید باور نکنید من در طول دو سال خدمتم هرگز به شهرم نیامدم. دائم به مأموریت میرفتم و امکانِ آمدن برای من نبود. من با کارت پایان خدمت بازگشتم! در ژاندارمری خدمت میکردم و فرماندهان نیز مرا دوست داشتند. آنان به طنز میگفتند:«کسی چشم به راهت نیست» و مرا به مأموریت میفرستادند!
خدارا شکر ناشر کتابم آقای مرادی یاورِ من بود و بیش از پنجاه جلد از کتابم را به من داد. من نیز آن را در میان اقوام و آشنایان تکفروشی کردم و بخشی از هزینهام تأمین شد. مابقی هم به صورت قرض و وام با تعمیرکاران کنار آمدیم. در مواقع سخت، خدا مرا تنها نگذاشته است.
بله. البته به صورت تفننی گاهی زمزمهای میکنم.
غزل برای حالات عاشقانه است؛ البته این روزها هرکجا میرویم از ما میخواهند غزل بخوانیم اما در مثنوی میتوانم حرفهایم را بزنم. گاهی بیان حالات درونی انسان از دَه-دوازده بیت فراتر میرود و باید از واژگان بیشتری مدد گرفت. من نیز در مثنوی راحتترم.
من نیز سعی میکنم از درد و رنج همین مردم که صبح تا غروب با آنها سر و کار دارم، بگویم. شعری که از مردم دور باشد به دل نمینشیند. من با شور و اشتیاق غزلِ معروف ابتهاج را ترجمه کردم: «در این سرای بیکسی، کسی به در نمیزند.»نخستینباری که این غزل را خواندم بغض کردم.
اشعار حافظ و مولانا را دوست دارم و اشعار هوشنگ ابتهاج را نیز میخوانم. به شاعران کردیسرا ارادت دارم. اشعار بیژن ارژن، استاد آهنگرنژاد و بقیه دوستان را نیز خواندهام.
البته در روستا بستگانی فامیل داریم. به هرحال روستاییزاده هستیم و خودم هم به آنجا میروم. پدربزرگ من از روستا آمد و در محلۀ فیضآباد ساکن شد.
البته اشعار من باید این دوستان را جذب کند؛ من که مشتاقم مثلاً آن شعرِمن (کژال دل پریشان) ظرفیت ترانه را دارد اما برای ترانهسرایی و ارتباط با خوانندگان موسیقی کردی کسی دست مرا نگرفته و به هنرمندی معرفی نکرده است. شاید برایشان قابل تصور نیست که یک رانندۀتاکسی بتواند شعر بگوید. وقتی برای بعضیها اشعارم را میخوانم فوری میگویند مگر تو لیسانس داری؟!گرچه من آدم حساسی نیستم و از انتقادها نمیرنجم.
بنده اصلاً گوشی هوشمند ندارم و نمیدانم فضای مجازی چگونه است. سواد این کار را ندارم.نمیتوانم کارت بانکی را وارد باجه کنم! آدم قانونمداری هم هستم. اینستا و چنین چیزهایی را بلد نیستم.
نظر لطف شماست و این کتاب ثمرۀ عمر من است. شاید بعضیها بگویند باقر چالهچاله یک صبح تا غروب این شعر را سروده است! اما شما که اهل هنر هستید میدانید چنین نیست. این شعرها با جان و روح من درآمیختهاند. ظاهر آسانی دارند.
بله. در این زمینه هم کار کردهام. دربارۀ لهجههای مختلف کردی باید بگویم که کردی کلهری غلیظتر است اما کُردی شهری چنین نیست. کردی سورانی هم به کردستان نزدیک است و «شیرکو بیکس» شعر سورانی میسرود؛ البته نباید میان این گویشهای متفاوت کردی اختلاف ایجاد کرد. من در کتابم به همۀ این لهجههای متفاوت، سلام کردهام. در اینجا یادی کنم از آقای «موزونی» که واقعاً در واژههای کردی کلهر مسلط است و شعرهای خوبی در این باره سروده است. به نظرم هرکس به هر گویشی که تسلط دارد بیاید شعر خود را بگوید. همۀ گویشهامحترم است.
در لحظه و به صورت فیالبداهه شعر میگویم. همهچیز به لحظهای بازمیگردد که موضوعی مرا منقلب کند تا آنگاه شروع کنم به سرودن. خیلی از اشعار خود را در حال رانندگی سرودهام! پشت تاکسی مینشینم و زمزمه میکنم بعد که به خانه آمدم آنها را مینویسم و درست میکنم.
از صبح تا شب کار میکنم؛ یعنی اول صبح نام خدا را بر زبان میآورم و پشت تاکسی مینشینم تا ظهر که به خانه میآیم لقمهای نان میخورم و استراحت مختصری و دوباره میروم و دنبال مسافر چرخ میزنم. در ایام کرونا رفتوآمدها کم شده و بر روی درآمد ما نیز تأثیر گذاشته است اما توکل به خدا.انسان باید به دنبال روزی حلال تلاش کند. من همه زندگیام را کار را کردهام.
بیست سال. قبل از آن هم آنقدر کار کردهام که به یاد ندارم استراحت کرده باشم.
پسری دارم که اهل ورزش است و خانۀ کوچکی هم به عنوان مسکن مهر دارم. خدارو شکر.
از لطف شما به عنوان یک رسانه تازه متولد شده که همواره اخبار و مصاحبه ها را بدون هیچ نگاه سیاسی و... انعکاس می دهید، بسیار ممنونم و همچنین از نشر سرانه و آقای مرادی سپاسگزارم و امیدوارم کتاب من خوانده شود. این امر مرا بسیار خوشحال میکند.
گفت وگو: اسماعیل رحمانی