ادامه گفت‌وگو با پژوهشگر فلسفه در کافه اندیشه پرسون؛

حقیقت مطلقی وجود ندارد، همه چیز تفسیر است

«هیچ حقیقتی در کار نیست، هر آنچه وجود دارد تفسیر است.» این رهیافت ما را به این نتیجه می‌رساند که دسترسی به معنا، یا حقیقت یا فهمی از پیش گذارده شده در متن، أمری غیرممکن است. بنابر این، هر مواجه‌ای با متن مستلزم تفسیر است. همین نگرش که توسط فردریش نیچه مطرح شد، هرمنوتیک را به یک فضای فکری- فلسفی عاری از حقیقت مطلق سوق داد.

سایت خبری پرسون - گفت‌وگوی من با «سعیدرضا خوش‌شانس» تا به آنجا ادامه یافت که از تاریخچه علم هرمنوتیک شرح مختصری بیان کردیم. خوش‌شانس با اشاره به اینکه در میانه سده هفدهم میلادی برخی از اندیشمندان برای تفسیری یک‌دست از متن کتاب مقدس در پی صورت‌بندی این علم برآمدند گفت: هرمنوتیک، در آن زمان در بخش‌هایی متون مقدس کاربرد داشت که با گزاره‌های عجیب، غیرعقلانی و غیرمنطقی مواجه می‌شدیم. هم‌اکنون اما کاربرد این علم فراتر رفته و به سایر شاخه‌های علوم انسانی نیز ورود پیدا کرده است.


بخش نخست گفت‌وگو؛

مروری بر تاریخچه هرمنوتیک؛ از تفسیر کتاب مقدس تا نقد ادبی


هم‌اینک ادامه گفت‌وگو با وی که به تازگی نیز موفق به دریافت جایزه ملی پروفسور حسابی شده را در کافه اندیشه پرسون بخوانید:

پرسون: به نظر می‌آید تأثیر فردریش نیچه بر هرمنوتیک بسیار منحصربه‌فرد بوده؛ چرا که در آثار خودش نیز به گونه‌ای موجز با گزاره‌های فلسفی‌اش مواجه می‌شویم. به عبارت دیگر او با برداشتن مرز میان ادبیات و فلسفه، نسبت جدیدی میان خوانشگر و متن به وجود آورده است. به عنوان مثال در کتاب «فراسوی نیک و بد» تلاش داشته متن را به سان یک گوی در نظر بگیرد که اگر چه پوسته‌ای گسترده دارد، اما دارای هسته‌ای متمرکز و واحد است. با همین نگرش نیز باورهای فلسفی‌اش را در مورد مسائل تبارشناسی اخلاق نگاشته است.

خوش ‌شانس: شاید در این گفت‌وگو فرصت شایسته‌ای برای ستایش اندیشه‌های نیچه در این رابطه وجود نداشته باشد اما واقعیت این است که تمام پایه‌های فلسفه قاره‌ای یا فلسفه‌ شناختی در قرن بیستم، و یا حتی سنگ‌بنای امروزین فلسفه پست‌مدرن توسط او گذارده شده است. نیچه در مورد هرمنوتیک نگاهی جانبی دارد. او در کتاب «اراده معطوف به قدرت» یک جمله رعدآسا و میانه‌برهم‌زنی را مطرح می‌کند که «هیچ حقیقتی در کار نیست، هر آنچه وجود دارد تفسیر است.» این جمله که یکی از معروف‌ترین جمله‌های این فیلسوف آلمانی است، این رهیافت را به ما می‌دهد که دسترسی به معنا، یا حقیقت یا فهمی از پیش گذارده شده در متن، أمری غیرممکن است. بنابر این نگرش، هر مواجه‌ای با متن مستلزم تفسیر است. همین نگرش نیچه، هرمنوتیک را به یک فضای فکری- فلسفی عاری از حقیقت سوق می‌دهد.

سنگ‌بنای فلسفی نیچه این بود که «هیچ حقیقتی در کار نیست، هر آنچه وجود دارد تفسیر است.»

در نتیجه او نگرش فلسفی دیلتای را نقش بر آب می‌کند و به سمت نگرش‌های تازه‌ای سوق می‌دهد. شاید بتوان گفت او یک جور «نهیلیسم معرف‌شناختی» را بنیان می‌گذارد. در این نگاه یک پوچی و ناممکن بودن در رسیدن به معرفت یا حقیقت وجود دارد. در نتیجه او این اندیشه را به دقیق‌ترین شکل ممکن صورت‌بندی کرد که چشم‌انداز ما به حقیقت، صرفا در برداشت و تفسیر شخصی و جمعی ما نشأت دارد چرا که دریافت هیچ مفهومی بدون تفسیر ممکن نیست.

پرسون: بنابراین می‌توان این برداشت را از گفته‌های شما برگرفت که هرمنوتیک با نیچه از تکنیک فراتر رفت و به ساحت فلسفه درآمد. به عبارت دیگر سرشت فلسفه را به خود گرفت چرا که وقتی نیچه می‌گوید هیچ حقیقتی بدون تفسیر انسان وجود ندارد، می‌توان پی برد که در این چارچوب فکری مسأله اصلی دریافت شناختی انسان است. مثلا این که فهم همه انسان‌ها از یک متن می‌تواند یکسان باشد، چیزی جز یک قرارداد جمعی نیست؛ چرا که دریافت ما از آن متن چیزی جز تفسیر خودمان نیست.

خوش‌شانس: بهتر است بگوییم، نیچه آغاز کننده جریانی بود که هرمنوتیک را از قلمرو روش‌شناختی و نقد ادبی به سمت خود فلسفه هدایت کرد. این نگرش در آرا و نظرات هایدگر نیز منعکس شد. هایدگر، هرمنوتیک را با نگاه به آرای دیلتای، نیچه و دیگران به سمت هستی سوق می‌دهد. او مفهومی را با عنوان دازاین (Dasein) تعریف کرد که شاید بهترین معادل فارسی‌اش «باشنده» باشد. شرح این مفهوم بسیار گسترده است، اما با اندکی تسامح می‌توانیم آن را انسان بدانیم. هایدگر چیزی که دازاین می‌نامد را به مثابه موجود می‌داند که به هستی پرتاب شده و برای اینکه بتواند نقش خودش را در هستی کامل کند، می‌تواند هستی را تفسیر و تأویل کند. نگاه هایدگر به هرمنوتیک به نگرش ساخت‌گشایی یا ساخت‌شکنی معروف است. او معتقد بود که نگاه دازاین به هستی از طریق اختیار وجودشناختی که دارد، می‌تواند هستی را روایت کند.

پس از هایدگر نیز اندیشمندان دیگری مانند «گادامر» به این حوزه ورود پیدا کردند. «هانس گِؤرگ گادامر» فیلسوفی که بنیان‌گزار هرمنوتیک گادامری است در صورت‌بندی آرا و نظراتش، نخست معطوف به ساختار زبان می‌شود. مسأله او این بود که چگونه می‌توانیم با پی بردن به شکاف‌هایی که در ساختار زبان وجود دارد، به معنای گفته‌ها و پیام‌ها برسیم.

پرسون: اکنون که به گادامر رسیده‌ایم، و هنوز به فلسفه ژاک دریدا اشاره‌ای نشده، بهتر است مروری بر سیر تحول هرمنوتیک داشته باشیم چرا که به نظر می‌آید هم‌اکنون برای جمع‌بندی این تاریخچه موقعیت مناسبی باشد.

خوش‌شانس: البته این حوزه از فلسفه گستره وسیع‌تری دارد و ما می‌توانیم آن را تا نظریات امروزین در باب فلسفه پست‌مدرن نیز ادامه دهیم، اما عجالتا برای برهم‌نهی یک شَمای کُلی از ابتدای گفت‌وگویمان تا کنون باید عرض کنم که هرمنوتیک از تفسیر متون مقدس آغاز می‌شود، سپس در مرحله دوم در تفسیر همه متون از جمله متون ادبی مورد استفاده قرار می‌گیرد، در مرحله بعدی نیز معطوف به سوژه‌های فلسفی و متافیزیکی مانند بررسی هستی می‌شود و بسیاری از موضوعات وجودشناختی فلسفه را در برمی‌گیرد. مهمترین کارکرد هرمنوتیک، جست‌وجوی معنا از پس عناصر بیانی در تمام حوزه‌ها است. البته این را نیز ذکر کنم که در فلسفه دریدا، همین موضوع، نقطه شکاف دیدگاه‌های فلسفی هرمنوتیکی است.

هرمنوتیک از تفسیر متون مقدس آغاز شد، سپس در تفسیر همه متون از جمله متون ادبی مورد استفاده قرار گرفت، در مرحله بعدی نیز معطوف به سوژه‌های فلسفی مانند موضوعات وجودشناختی فلسفه شد.

قسمت پایانی این گفت‌وگو با نگاهی به نسبت هرمنوتیک و تفسیر قرآن، همچنین بررسی برخی از منابع فارسی برای مطالعه این علم فردا منتشر خواهد شد.

سعید دهقانی - فارس

228663

مطالب مرتبط