درباره مردی که زیاد می دانست اما متواضع بود؛

سرباز گمنامِ گمنام

چند گزاره درباره آقای عبدالعلی رحیمی که خیلی‌زیاد می‌دانست ولی اصلا چیزی برای خود نمی‌خواست، مردی که کرونا در هفتمین دهه زندگی‌اش در همین شهریور ماه، او را از ما گرفت.

به گزارش پرسون، فریدالدین حدادعادل در یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت: چند گزاره درباره مردی که خیلی‌زیاد می‌دانست ولی اصلاً چیزی برای خود نمی‌خواست:

آقای عبدالعلی رحیمی را کرونا در هفتمین دهه زندگی‌اش در همین شهریور ماه از ما گرفت؛ مردی از هرسینِ کرمانشاه با سه فرزند پسر. او بسیار اهل‌بیتی و مکتبی بود. عاشق امام‌حسین (ع) و زیارت کربلا بود. مسجدی بود. برای دستگیری از نیازمندان و فقرا دغدغه داشت و دنبال کار افراد گرفتار می‌رفت.

در طول بیش از یک دهه آشنایی بارها در شرایط مختلف برای حل مشکلات مردم برنامه چید و فعالیت کرد. مدیر از کارافتاده، گروه‌جهادی در راه مانده، کودکان بی‌سرپرست، مسافر بر لب مرز مانده و….

خیلی می‌دانست. توان فوق‌العاده‌ای داشت. بخش زیادی از فعالان عرصه امنیت او را می‌شناختند؛ اما بسیار متواضع بود. خاکی بود و مردمی. حتی در شرایط سخت خود و عزیزانش هم از زور و توان خود بهره نمی‌گرفت. در عوض وقتی کار یک نیروی بسیجی حزب اللهی به مشکل بر می‌خورد، قوی و محکم ظاهر می‌شد.

عاشق جمهوری‌اسلامی و رهبری بود. به شدت با افراط و تفریط مخالفت می‌کرد. مصلحت کشور مهم‌ترین دغدغه و اصل حاکم بر رفتار او بود. در کار امنیتی خود استاد بود و بی‌سر و صدا تا عالی‌ترین درجات رسید. اسیر مراودات شخصی و طایفه‌ای و باندی نمی‌شد و در عمل به وظیفه، قاطع بود. در پیگیری پرونده‌ها و موضوعاتِ مهم دقت و صبر مثال‌زدنی داشت و روز و شب را در کار نمی‌شناخت.

حدود هشت‌سال پیش دیروقت شبی با بنده تماس گرفت و قرار شد فوری همدیگر را ببینیم. نشستیم به گپ زدن. در لابه‌لای حرف‌ها از فردی که من می‌شناختمش صحبت به میان آمد و حاجی بحث را ادامه داد و سوالات بیشتری پرسید. برایم جالب شد، پرسیدم حاج آقا خبریه؟!

حاج آقا جواب داد بله این بنده خدا خطاهایی کرده و احتمالاً باید چند روزی پاسخگو باشد تا تکلیف مسائل روشن شود. البته مساله خیلی مهم و خطرناک نیست. برایم جالب‌تر و ذهنم درگیر موضوع شد. یادم آمد به‌زودی زمان عروسی فرزند آن شخص فرا می‌رسد و احتمالاً ماجرای آن وصلت با این اتفاق منتفی می‌شود. موضوع را به حاجی منتقل کردم. او هم فکری شد و گفت بگذار بیشتر در این زمینه فکر و مشورت کنم.

چند روز بعد دوباره به دلیلی دیگر همدیگر را دیدیم، سوالکی کردم درباره آن پرونده. فرمود ملاحظه خانواده و فرزندانش را کردیم، دقت‌ها و مراقبت‌ها را چند برابر کردیم تا بعد از عروسی پرونده را پیگیری کنیم. پرسیدم دیر نمی‌شود. فرار نمی‌کند؟! گفت چون آدم آبرو داری‌است و خانواده متشخصی دارد، مراقبت‌ها را بیشتر کردیم تا مشکلی پیش نیاید و زندگی‌اش به مشکل برنخورد.

این انسان متواضع و خدوم حال چشم از جهان پرهیاهوی ما بسته‌است. خداوند به همسر فداکار و فرزندان داغدارش صبر عنایت فرماید.

205942